برنامه مدرسه رفتن صبح و بعداز ظهر بود۰ یک بعد ظهر که از مدرسه بخانه آ مدم همه جا را برای پیدا کردن کبریت توی مطبخ کنار فا نوس نفتی و گرد سوز( لا مپا) گشتم وخلاصه ذوق زده در همان مطبخ کنارهیزمها پیدا کردم۰ کبریت را گذاشتم در جیبم وخودم را آ ماده برای نمایش فردا در کلاس کردم۰مدرسه تازه ساخته شده دارای شش کلاس یک دفتر وسالون درازی که درب وردی کلاسها ودفتر بآ ن باز میشد ضممنان این سالون برای امتحان مخصوصان امتحان نهایی کلاس ششم بود۰لباس پسرها باید کت وشلوار میشد ولی هرکسی یک چیزی شبهه آ نرا میپوشید ویک یقه سفید بآ ن میزد درعوض لباس دخترها مرتب ویک رنگ بود سرآ ستینها سفید و یک یقه سفید که بعضی ها چکچکی داشت وبعضی با دو تا بند پشت سر گره زده مشد۰کلاس مختلط یعنی چندتا میزونیمکت دخترها و بقیه را پسرها می نشستند۰سردرب ورودی مدرسه را تابلوی بزرگ مدرسه دولتی محمد آ باد تزیین میکرد حیاط آ ن محل به صف شدن بچه ها در موقع رفتن به کلاس درس یا رفتن بخا نهایشان وهم زمین خاکی والیبال بود۰ بچه ها باید به صف از مدرسه بیرون میرفتند وهریک مبصر داشت که بچه ها مرتب بدون حادثه ای بخانه هایشان برسند۰ کلاس سوم بودم زنگ تفریح بود تقریبان تمام بچها از کلاس بیرون بودند فقط چهار پنج تا ازدخترها سمت چپ کلاس درس وتخته سیاه روی زمین نشسته سرگرم بازی بنام یک قل دوقل با سنگهای کوچلو بودند کبرتم را ازجیب بیرون آ وردم پاهایم را کمی ازهم بازچوب کبریتها را یکی یکی از قوطی بیرون میاوردم روی تخته سیاه ازچپ براست میکشیدم آ نها روشن مشدند من هم غرق لذت بودم۰ درهیجا ن بازی با کبریت وآ تش ناگهان متوجه پریدن سر کبریت روشن بسمت دختران مشغول بازی یک قل دوقل شدم رفتم کنار آنها وگفتم آ تش بسمت شما آ مد نسوزید آ نها آ نقدر در لذت بازی خودشان بودند که میخواستند هرچه زود تر شر من را از سر خودشان کم کنند ۰ در نتیجه من هم به بازی خودم بر گشتم که از طرف دخترها داد وفریاد بلند شد دقت که کردم متوجه سوختن دامن لباس مدرسه یکی از دخترها بنام فرخنده شدم ۰معلمها ،مدیر مدرسه وبچه ها همه جمع شده بودند من حالاخودم را گناهکار دروسط آ نها میدیدم۰کاملان گیج وشرمزده از کرده خودم بودم که فریادو فحشهای مادر فرخنده بگوشم میرسید ۰آ تش دامن دخترک خاموش شدو همراه مادرش بخانه فرستادند همه بچه ها رفتن سر کلاسهایشان مرا بدفتر مدرسه بردند وخوب من بودم و مدیر مدرسه وترکهها ی اناربدون تماشاچی ۰