بین جاده سنندج کرمانشاه نرسیده به کامیاران دوتا تونل پشت سرهم قرارداشت۰قبل ازتونلها جاده خاکی به سمت شمال شرقی جدا می شد۰این جاده که بسمت شرکت سهامی زراعی فرح پیش می رفت بعد لزطی مسا فتی به اولین روستا قروخ می رسید۰ درادامه رو ستاهای، پنیران، موچش، مارنج، احمد آبادوچندروستا ی دیگررا پوشش می داد وادامه پیدا می کرد تا شهربیجار۰با کمی فاصله از جاده خاکی ساختما نهای سیمانی ومدرنی ازاطاقهایی همراه کولرهای گازی به عنوان دفتر رییس شرکت ومهندسین کشاورزی، اطاقهای بزرگ کنفرانس، خانه های چند اطاقه محل زندگی خانواده مهندسین کشاورزی ، آ سایشگاه سپاهیان ترویج که دارای آشپزخانه حمام وتوالت مدرن وشهری بود۰انبارموادغذایی ومحصولات کشاورزی، پارکینگ ماشین آلات کشاورزی، گارا ژ مکانیکی ، مدرسه پنچ کلاسه خیلی مدرن، زمین فوتبال که مرتب جوانان روستاهای مارنج وموچش بچه های مدرسه وسپاهیان ترویجی که درمرکزشرکت ما مور خدمت بودند بازی می کردند۰همه این تاسیسات در وسط بهترین زمینهای کشاورزی منطقه قرار داشت۰تمام کارگران وکارکنان شرکت سهامی زراعی ازمردان ، زنان وجوانان روستاهی اطراف بودند۰هر سال جوانان روستاهای اطراف را برای آموزش به مراکز آموزشی می فرستاد۰در فصل بهار وتابستان ازکارگران روستاها ی اطراف استفاده می کرد۰
همه این روستاها یک مرکز بهداشت داشت که درده مارنج بود۰این مرکز توسط گروهی ازسپاهیان بهداشت به سرپرستی یک دکتروچند دیپلمه که درپادگان دوره بهداشت ودرمان آموزش د یده اداره می شد۰ دکتراین مرکز بهداشتی با تمام سپاهیان دانش و ترویج روستاهای اطراف دوستی وصمیمت قابل توصیفی پیدا کرده بود۰ماهی یک باراز تمام آ نها دعوت میکرد تا دورهم جمع شوند درهمان مرکز بهداشت شبی را با هم باشند۰ یک روز درهفته برای چند ساعت به ده پنیران سر کشی می کرد۰اگربیماری نمی توانست به مرکز درمان برود با نامه چند خطی که برایش میفرستادیم خودش را همراه گروه میرساند و بیماررا درمان می کرد۰
آن سال مبتکران اقتصادی مملکت تصمیم گرفتند تمام زمینهای مرقوب تحت کنترل شرکت سهامی زراعی را در سراسر کشورتریاک کشت کنند۰البته اینکار بهانه خوبی به سیاسیون مخالف رژیم داد تا سیاست اقتصادی واجتماعی را زیرسوا ل ببرند۰وقتی بذر کاشته شده از زمین سرزدوبوته های جوان تریاک را از علف هرزه می شد تشخیص داد ۰سپاهیان ترویج بعنوان سرپرست کارگران برای وجین کردن استفاده شدند۰مدیرعامل شرکت ازمن هم خواست تا با تعدادی از کاراگران ده پنیران آمادکی خودم را برای وجین کردن اعلان کنم۰زمینهای زیر کشت بسیاروسیع بودو به پنج منطقه تقسیم شده بود۰کاروجین وآبیاری ادامه داشت تا گیاه تریاک به گل نشت۰گلهای صورتی تریاک در سطح وسیع زیبایی خاصی به منطقه داده بود۰همه مردم ازاین کشت زیاد وچشمگیر صحبت می کردند۰یکی ازکشاورزان می گفت امسال با انبار کردن تریاک به جای گندم زمستان را به بهار می رسانیم۰گیاه تریاک بسیار خوب رشد کرده ودر بعضی قسمتها به بلندی بیش از یک متر می رسید۰ ازمنطقه که عبورمی کردی بوی گل وگیاه تریاک هوش از سرت می برد۰هفته ای بیشتر طول نکشید که این گلهای زیبا پژمرده شد وگرزکوچکی از وسط گل خود نمایی کرد۰مردم کردستان هیچ تجربه ای درمورد کشت وبرداشت این محصول نداشتند۰بنا براین مسولان شرکت سهامی زراعی برای جمع آوری محصول تریاک دنبال نیروی با تجربه بودند۰باید نیروی کاربا تجربه را از شیراز یا مشهد ویا افعانستان می آوردند۰با صحبتهای بسیارتصمیم نهایی گرفته شد۰ فصل برداشت کارگران با تجربه شیرازی داخل چادرهای وکمپها جا ی داده شدند۰در مجموع نه نفرازسپاهیان ترویج وآبادانی به سرپرستی من دور مزرعه کشت تریاک برای نگهبانی چادرزدند۰این پنج پست نگهبانی شبانه روزی بود ویک ماه به درازا کشید۰هیچ کدام از سپاهیان حق نداشتند غایب باشند وهر دو نفر در یک چادر ما مور خدمت بودند۰مدیریت شرکت سهامی زراعی فردی بنام موسی ازاهالی روستای موچش راانتخاب کرده بود تا برای تمام چادرها موادغذایی خرید کند، ظرفهای آنها را بشوید وچادر را تمیز کند۰
کار برداشت تریاک شروع شد۰مدیرعامل شرک سهامی زراعی ، مهندسین کشاورزی، سرپرست کارگران پرداشت تریاک، رییس ژاندارمری ، تمام سپاهیان ترویج حضور داشتند۰ بعد از ظهر بود که کار تیغ زدن گرزهای تریاک یک قطعه از مزرعه را شروع کردند۰گرزهای بزرگ تریاک دانه دانه در دست مردان قرار میگرفت وبا وسیله ای که تیغ میگفتند چند خراش ازبالابه پایین برمی داشت۰تیغ کمی کوچکترازمسواک وچوبی که سه یا چهارسیم نازک خیلی کوتاه در قسمت بالای آن تعبیه شده بود۰ هنوزبه صورت گرزتیغ کشیده نشده بود که شیره سفید از آن جاری می شد وگاهی قطره ای روی دست کارگران می چکید۰تا نزدیک غروب آفتاب تیغ زدن ادامه دا شت ۰در پایان سپاهیان تروج مسول بودند آنهارا نفر به نفر بازدید بدنی کرده واجازه دهند تا از محدوده تعین شده عبور کنند۰صبح فردا به هریک از سپاهیان ترویج یک سطل آبی رنگ که تقریبان ده لیتر ظرفیت داشت واگذار شد۰آنهاهمراه کارگران وارد مزرغه شدند تا وقتی قاشق مخصوص جمع آوری تریاک پرشد درسطل خالی کنند۰سطل پرشده را سپاهی ترویج به چادر بزرگی که من مسول آ ن بودم باید تحویل می داد وسطل خالی که شماره ای روی آن نوشته شده تحویل می گرفت۰من شماره روی سطل را جلوی اسم سپاهی ترویج تحویل گیرنده می نوشتم ومراقب این چادر بودم۰در پایان برداشت روزانه بعد ازتمام شدن بازدید بدنی کارگران۰محصول برداشت شده را همراه مسولین شرکت سهامی زراعی ،رییس ژاندارمری ومن به یک انبارمنتقل ، وزن کشی، صورت جلسه هر روز تهیه شده امضاء ودرحضورهمه انبار مهر وموم می شد۰کاربرداشت تریاک یکماه طول کشید۰
شبها من وظیفه داشتم تا به همه چادرها سرکشی کرده تا سپاهی ترویجی غایب نباشد۰معمولابچه های چادرهای نزدیک سرشب دریک چادر دورهم جمع می شدند واز زره تریاکهای کش رفته به قول خودشان حال می کردند۰زره تریاک کش رفته را روی سنگی با نوک چاقو خوب حال می آوردند به قطعه های بسیار ریز مثل خشخاش تبدیل با توتون سیگارمخلوت کرده دو باره سیگار خالی شده را پر می کردند۰دست به دست می چرخاندند ومی کشیدند۰
چادر من نزیک به روستای موچش وتا مرکزشرکت سهامی زراعی پانصد متری فاصله داشت ۰ کسی که با من در این چادر زندگی می کرد رحمانی نام داشت۰ درتهران دبیرستان رفته بود، سیگارش قطع نمی شد، کمی لات منش بود۰ازسرشب تا دیروقت تمام چادرها را سر کشی می کرد وسیگاری میکشید۰شبی منگ وگرفته ازشبگردی وسیگارکشی برگشت ۰ بشقاب فلزی را روی چراغ خوراکپذی گذلشت تا برای خودش نیمرو درست کند۰بشقاب فلزی کامل شسته نشده بود۰رحمانی آن شب گرسنه خوابید۰صبح زود من آب آوردم ظرفها را دو باره شستم۰صبحانه خوردم ورفتم بازدیداز چادرهای دیگر وبیدار کردن بقیه بچه ها ی سپاهی۰وقتی برگشتم رحمانی تعریف کرد که با موسی مشاجره کرده ۰ می گفت این مرد یکه موسی چقدر پر رو است ۰ مگر شرکت برای کارش حقوق نمی دهد۰ می گفت امروز من او را کتک می زنم۰سعی کردم آرامش کنم۰گفتم رحمانی آرام باش شر برپا نکن ممکن است شرایطی پیش بیاید که کسی نتواند آنرا جمع وجور کند۰ این مرد هم در این ده فامیل دارد ۰ اگر کتکش بزنی ازطرف فامیلش پشتیبانی می شودوآن وقت تو تنها هستی۰ احساس کردم باد زیادی در کله رحمانی به خاطر لباس نظامی که بر تن دارد افتاده وحرفهای من دراوتاثیرندارد۰بحث وگفتگو را کوتاه کردم وگفتم در مقابل مردم خودت را قرار می دهی نشستن ظرف آنقدر با اهمیت نیست که شمارا این قدر ازکوره در برده۰ به عاقبت کاری که داری می کنی اندیشه کن۰تا عصراتفاقی حادث نشد۰ وقتی بعداز تحویل محصول جمع شده وامضاء صورت جلسه به چادرم برگشم رحمانی را در چادر گرفته تر از صبح وظهر یافتم۰ازاو چیزی نپرسیدم ۰احساسم این بود که با موسی دعوای لفظی وبد دهنی بیشتری کرده۰لباس نظامی در برم از خستگی خودم را روتخت سفری یله کردم که سایه موسی بر درب چادر ظاهروخودش وارد شد۰اینچنین می نمود که آمده تا بپرسد چه باید برای فرداخرید کند۰اول از من پرسید۰من شیر، ماست ، تخم مرغ و نان سفارش دادم۰ وقتی از رحمانی پرسید؟ رحمانی دو باره به او بد دهنی کرد واز تختش جهید وبه موسی حمله کرد تا رفتم به خودم بیایم آنها چند مشت به هم زده بودند۰نا خود آ گاه در بین آنها قرار گرفتم ۰تلاش کردم از دعوا کردن بازشان دارم۰رحمانی با تلاش من یقه موسی را رها کرد ورفت به سمت درختی که در آن نزدیکی بود۰ شاخه کلفتی از آن شکست وبا چوب به موسی حمله کرد۰ با همان اولین ظربه سر موسی شکست وخون صورت او را پوشاند۰موسی با سر شکسته وصورت خون آلود به طرف روستای موچش رفت۰رحمانی می خواست دو باره روی تختش دراز بکشد که صدایم را بلند کردم وگفتم با این دسته گلی که به آب دادی باید خودت را نجات بدهی نمی توانی اینجا تو چادر بمانی۰ناگهان انگارکه برق اورا گرفته باشد از جایش پرید وگفت چه کار باید بکنم۰گفتم فرار، فرارکن۰ازچادر بیرون زد به سمت شرکت سهامی زراعی من هم دنبالش می دویدم ۰از پشت مزرعه تریاک همهمه می آمد۰کم کم سرکله مردم دیده شد که سمت ما می آمدند۰رحمانی که ازنفس افتاده بود هن ،هن کنان به دویدن ادامه می داد۰ترس ونفس تنگی قدرت تند دویدن را از او گرفته بود۰سر وکله اش به اطراف تاب می خورد وپا هایش به سختی دنبال هیکل بزرگش کشیده می شد۰ اوجلو می دودید ۰مردم که بیش از پنچاه نفر زن ، مرد، جوان وبچه بودند با سنگ وچوب به دنبالش۰من اول سعی کردم تا باجوانان آشنا وخود موسی صحبت کنم شاید کمی از خشمشان کم کنم ۰ وقت تنگ بود وحرفهای من در مردم عصبانی کم تاثیر۰ خودم را بین مردم ورحمانی قرار دادم از حمله انفرادی بعضی از جوانان جلو گیری می کردم ۰از طرف دیگر رحمانی را تشویق به سریعتر دویدن می کردم۰دیگر نا امید شده بودم۰ترس وهیجانات داشت مرا هم از پا در می آورد که متوجه حرکت ماشینهای جیپ از طرف شرکت سهامی زراعی شدم ۰ریش سفیدهای ده موچش هم از راه رسیدند ۰با پادرمیانی مدریر عامل شرکت وریش سفیدهامردم به ده برگشتند۰من هم رحمانی را به شرکت رسانده خودم برگشتم به چادرموسی آنجا بود ۰میگفت آقای سپاهی فقط وفقط به خاطر تو رحمانی زنده ماند۰
چند سالی بود که روزعاشورا برای تماشای دسته های سینه زنی، زنجیر زنی، قمه زنی جلو بازار تهران می رفتم۰سال ۱۳۵۶ وقتی کاغذ وقلمی در دستم بود ونوحه شعار گونه بعضی از دسته ها را یاد داشت می کردم ۰متوجه رحمانی شدم که زیرستون یک چهلچراغ قراردارد وآن را حمل می کند۰تا چشمش به من افتاد چهلچراغ را تحویل به کسی دیگر داد۰خودش را ازدسته بیرون کشید مرا درآغوش گرفت ویاد آورنجاتش از دست مردم موچش شد۰