ده پنیران۴

درهفته آخربرداشت محصول تریاک مردی ازده احمدآ باد که اکثرموا قع آن دور ورها سرکشی می کرد ۰با همه سلام علیک داشت ولی در کاری دخالت نمی کرد پس از تحویل ، مهروموم کردن انباربا من تاچادرم همراه شد۰ازمن دعوت کرد تا به مهمانی که درخانه او ترتیب داده شده بروم۰از او پرسیدم این مهمانی به چه مناسبت می باشد ؟ جوابم را نداد۰گفت همه مهندسین شرکت سهامی زراعی، مسول اداره کشاورزی ، رییس اداره ژاندارمری دراین مهمانی حضور دارند۰کنجکاویم به من هی زد چرا نه این دعوت را برای تجربه هم شده بپذیر۰عصر روزجمعه جیپ شرکت سهامی زراعی به دنبالم آمد۰گویا آخرین نفربودم که به مهمانی رسیدم ۰مهمانها بطریها را خالی ونوشا نوش کرده بودند۰رییس ژاندارمری ومن لباس نظامی به تن داشتیم۰گیلاسی از کنیاک به دستم دادند۰از من انکارکه هرگز نخورده ام واز انها اسرارکه آقا چیزی نیست سر بکش چیزی نمی شه۰به شرط اینکه اسرار نکنند این گیلاس اولین وآخرین باشد سر کشیدم۰شام مفصلی تهیه شده بود که صرف شد۰چای گرداندند وبساط منقل و وا فور را آوردند۰من نفر سوم بودم که منقل را جلویم گذاشتند ۰من آ نرا به نفر بعدی دادم آنها قبول نکردند وگفتند نمی شود باید بکشی۰گفتم من بلد نیستم نمی توانم بکشم۰ یکی از مهمانها آمد روبروی من نشست وگفت من یادش می دهم۰وا فورکه تریاک روی حقه آن تعبیه شده بودبه دستم داد۰گفت مثل سیگاربه دهان ببروپک بزن۰ همه اسرار داشتند که این کار انجام شود۰ با اسراروکمک شخص روبرو نشسته به دهان بردم ۰او ذغال سرخ را روی حقه وا فور گذاشت واز من خواست تا بکشم ۰ من بجای کشیدن درآن فوت کردم ۰او گفت نه آقا به سمت خودت بکش۰ کار فوت کردن در وافور را آنقدرادامه دادم تا همه ازاین کارخسته شدند، ازاسرار دست برداشتندو تریاک کشیم تمام شد۰چند هفته بعد ازاین مهمانی یکی از مهندسین را دیدم که سواراتومبیل کشتی وارآریا شاهین خودش بود۰من هم برای انتخاب سپاهی نمونه استان کردستان معرفی شدم۰به عنوان نفر دوم این انتخاب شانس آین را داشتم که در داره کشاورزی استخدام شوم۰
نامه ای از طرف برادربزرگم قدرت به دستم رسید۰نامه نشان از آمدنش داشت ، نشان از دیدار در سنندج ، نشان ازملاقات در زمان خدمت سربازی، نشان از آمدن همراه نامزدش، آری من باید روزآمدنشان به سنندج می رفتم ورفتم۰از صبح که همدیگر را دیدیم تا بعداز ظهر در شهر سنندج گشتیم ۰با آخزین مینی بوس به ده آمدیم۰مدرسه تعطیل بود ۰ تابستان بود وتنها اطاق مدرسه محل زندگی ما سه نفر۰روزها برای دیدن دهات اطراف وگاهی به کوهستان می رفتیم۰من برای قدرت از اخلاق مردم گفتم، از فرهنگ ومذهب، رقصها و موسیقی گفتم۰ضمنن از مردی تعریف کردم که یک دستش را با جنگیدن با ژاندارمها از دست داده بود۰ آن مرد دختر محمد چوپان صاحب خانه من درده پنیران را به زنی گرفته بود۰به دلیل همین وصلت از من وپدرمادر زنش دعوت کرده بود تا به ده محل زندگی او در یکی ا زدهات دور افتاده کوهستانی که فقط با الاغ وقاطر وپیاده باید سفر کرد برویم۰من می خواستم این دعوت را به خاطرآمدن قدرت وسلاله نپذیرم۰ولی قدرت گفت قبول کن ما هم می آیم۰من مبلغی در اختیار محمد چوپان قرار دادم تا خرید کند۰با هم صبح زود یک روزبه سمت آن ده حرکت کردیم۰راه کوهستانی وطولانی بود عصر به ده رسیدیم۰ده کوچک با چند خانواروتمام مزارع آنها دیمه بود۰کشاورزی زندگی مردم راتامین نمی کرد۰ مردها بیشتر در کار قا چاق بودند۰روزبعد به ده پنیران برگشتیم۰بین راه قدرت گفت من وسلاله فردا به تهران برمی گردیم۰ازاین تصمیم نا گهانی بسیار تعجب کردم ولی دلیلش را نمی دانستم۰فردا صبح آنهارا تا سنندج همراهی کردم ودرگاراژتی بی تی ازهم خدا حافظی کردیم۰
بعدازتمام شدن کشت تریاک وآن همه کار وکوشش ۰مهماندرای ، گشت وگذاردردهات اطراف با قدرت وسلاله هم تمام شد۰یک هفته تنها در ده ماندن حوصله سربر شده بود۰آفتاب داغ شهریورماه حکم می کرد که درخانه بمانم۰تصمیم گرفتم تا عصر وکمی خنک شدن هوا کتاب بخوانم واستراحت کنم۰وقتی هوا خنک شد به کوهنوردی بروم۰ کتا بی که قدرت برایم آورده بود دردست گرفتم مقدمه راشروع کردم به خواندن ۰در این زمان بود که از بیرون صدای هلهله ودویدن شنیدم ۰هیجان زده از این همه هیا هو از اطاقم بیرون زدم۰هلهله وهیاهو از ده پنیران داشت دور می شد ۰ازچند خانم که باهم حرف میزدند وچشم به سمت هیاهو داشتند پرسیدم چه خبر شده؟ یکی از آنها گفت آقای سپاهی مردم گرگی را دنبال کردن و می خواهند آنرا بگیرند۰فوری برگشتم شلواری پوشیدم وبند کفش کتانی چینی ساق بلندم را سفت بستم، درب مدرسه را قفل کردم ودنبال هیا هوی دورشده دویدم۰ نمی دانستم به کجا می روم، نمی دانستم برای چه می روم ۰چنان تپه ماهوره ، دیوار، مزارع، رودخانه را پشت سر می گذاشتم که بعضی از مردان محلی می گفتند آقای سپاهی چه خبر شده؟ مردم گرگ را دنبال کرده اند نه شما را۰نزدیک ده قروخ قطعه زمینی را آ فتا بگردان کشت کرده بودن۰گرگ خسته بد بخت که نمی دانم از کجا دنبالش کرده بودن به عنوان پناهگاه به این کشتزار پناه برده بود۰بعضی ازجوانان که کشتزار آفتابگردان را برای گرفتارکردن گرگ محا صره کرده احمد آبادی وموچشی بودند۰از ده قروخ هم چندنفری از راه رسیدند۰دربین لشگردشمن گرگ دوتفنگدار دیده می شد۰من هم همراه دیگرجوانان ازسمتی داخل کشتزارشدم۰دراین سمت تعداد نفرات کمتروفا صله آدمها از هم زیادتر بود۰آفتابگردانها بلند بودند وانبوه مثل اینکه همه مردم را درخود بلعیده ۰دقایقی خودم را تنها حس کردم۰باورم نمی شد ناگهان گرگ از روبرومی آمد۰با تمام قدرت وترس فریاد می زدم۰شاید گرگ بدبخت ترس مرا که دید ترس خودش را فراموش کرد۰گرگ جهت حرکتش را عوض کرد ۰کمی جرات پیدا کردم ودنبالش دویدم۰گرگ بیچاره براثرفشارمحاصره مردم از یک جهت بیرون زد۰من هنوز ازکشزار بیرون نیامده بودم که صدای نفیرتفنگ را شنیدم۰وقتی بالای سرجسد گرگ رسیدم مردم داشتند با جوب وبیل آنرا می زدند۰ تعدادی هم با تمام افتخارات پیروزی صحنه را ترک می کردند۰
همان روزهای اول که وارد ده پنیران شدم به مردم یاد آور شدم اختلافات ودعواهای خودشان را در مدرسه یا مسجد با گفتگو وریش سفیدانه حل کنند ۰ بخصوص اخنلافات زن وشوهری راهرگز به ژاندارمری نبرند۰شنیدم زن وشوهر جوانی شکایت به ژاندارمری برده اند۰ هردوی آنها را پیدا کردم ازشکایت بردن به ژاندارمری پرسیدم۰نگرانی خودم از مراجعه وشکایت به ژاندارمری را گفتم۰زن وشوهرهر دو نگرانی مرا تایید کردند۰شوهر گفت آقای سپاهی شما از کجا می دانید۰رییس ژاندارمری به من هم گفت امشب زنت اینجا می ماند شما بروفردا بیا تا به شکایت شما رسیدگی شود۰من زنم را تنها نگذاشتم با هم برگشتیم فردا صبح دوباره با هم می رویم۰همان شب برادر بزرگ زن وپدر مرد را همراه کدخدا ومدیر عامل شرکت تعاونی به مدرسه دعوت کردم۰ با چند ساعت صحبت کردن وچای خوردن مسأ له حل شد آنها هر گزبه ژاندارمری بر نگشتند۰چندهفته بعد خبر کشته شدن رییس ژاندارمری به دست معاون خودش مثل صدای بمب پیچید۰برای پی بردن دقیق خبرو دیدن فریدون معلم مدرسه به شهرستان کامیاران رفتم۰مردم در قهوه خانه می گفتند سر کار استوار معاون ژاندارمری مرد خانواده داری است ودست درازی رییس خودش به زن ودخترهای مردم را نمی توانست تحمل کند۰در نتیجه با هم در گیر شدند ورییس ژاندارمری با ده تیرشلیک شده دربدنش کشته شد۰در قهوه خانه صحبت در مورد چگونه به قتل رسیدن رییس ژاندارمری نقل مجلس بصورت جدی ، جک وخنده بود۰مرد میان سال کیسه توتونش را جلویش پهن کرد وشروع به پیچیدن سیگار کرد۰اولین سیگار پیچیده شده را به من تعا رف کرد من دستش را رد نکردم منتظرشدم تا سیگاری برای خودش هم بپیچد۰با فندکش سیکارها راگیراند وگفت عا قبت بی ناموسی رییس ژاندارمری باید اینچنین پاسخ داده می شد۰با وجود اینکه داستانهایی از برخوردش با مردم را شنیده بودم۰گفتم مگر چه بی ناموسی میکرد؟ بر افروخته شد وگفت همین چند روز پیش خانواده ای برای شکایت به ژاندارمری آ مدندهمراه این خانواده دختر جوان خوش بروروی بود۰رییس کارآنهارا تا پایان روز انجام نمی دهد تا وقت اداری تمام می شود۰رییس پشنهاد می کند این دختر همراه مادرش اینجا بمانند بقیه برگردند ده وفردا صبح زود بیایید تا به شکایت شما رسیدگی کنم۰سرکار استوارمعاون ژاندارمری این گفتگو را می شنود۰به رییسش می گوید پرونده آنها حاضراست کارشان را می توانیم به کمک هم تمام کنیم وآنها بروند۰رییس از دخالت سر کار استوار بسیار ناراحت می شود ومی گوید شما در جایگاهی نیستی که به من امرونهی، یا تکلیف روشن کنی۰ مشاجره آنها بالامیگیرد۰رییس می گوید به خاطر دخالت در کار مافوق تورا تنبیه نظامی می کنم۰مادرودختر در ژاندارمری می مانند وبقیه می روند۰سرکار استوار تا پاسی ازشب مرا قب همه چیز بود۰رییس که سرکار استوار را صدراه خود می بیند دستور می دهد تا سربازپست پشتبام اداره ژاندارمری از پشتبام پایین بیاید وبه سرکاراستواردستور می دهد تا بجای سربازبرای نگهبانی به پشتبام برود وحق ندارد پستش را ترک کند۰سر کار استوار ساعتی در پستش می ماند طاقتش تاق می شود اسلحه ژسه در دستش پرمی شود وآماده شلیک پله های پشتبام را تا خانه سازمانی رییس ژاندارمری که همان نزدیکی بودبه سرعت طی می کند با شکستن پنچره وارد خانه می شود وا فسر مافوق خود را با خالی کردن تمام خشاب به قتل می رساند۰