مغازه آجیل فروشی

ا زبی پولی شپش توجیبم چهارقاب می انداخت۰هرچند می توانستم پیش خانواده برا درم درتهران زندگی کنم ۰ولی بایدکارپیدا می کردم تا مبلغی برای دوره آ موزشی ورفت وآمد به زریندشت پس انداز کنم۰چند روزی درزریندشت با یک شرکتی که برای معدن سرب جاده سازی میکرد کار کردم۰محل جاده سازی در ده آ تشان بود۰ کار جاده سازی ، کار با کلنگ، راه دور، گردوخاک فراوان، مزد ناچیز مرا واداشت درتهران جستجوی کار باشم۰زحمت زیادی کشیدم ، به دوستان وآشنایان سفارش کردم تا کاری برایم پیدا کنند، کاری که کمی به تجربه ودانشم اضافه کند ۰ضمنن درآمدی داشته باشم۰چند روزی بایک گروه نقاش برای نقاشی ساختمان رفتم۰استا کارم می گفت این کار آینده دارد درحال حاظرمزد زیادی نمی توانم بپردا ذم ا گرچند ماهی کارکنی وخودت بتنهایی کارتحویل بدهی مزد خوبی می گیری۰از ا توبوس پیاده شدم۰خسته ازکار نقاشی مثل جاروکردن کف اطاقها ، سنباده زدن دیوارهای ناهموار، پوستاب زدن میله های آهنی راه پله ها ،گوش دادن به دستورات وسفارشهای استاد نقاش واینکه آ ینده چه سرنوشتی درانتظارم می باشد۰درفکر بودم وسمت خانه میرفتم که سلام بلندی مرا به خودآورد۰
سرم را که بلند کردم همکلاسیم علی شهبازی را روبری خود دیدم ۰او بازوهای مرا گرفت وتکانم داد وگفت چقدردرفکرهستی و پرسید توی آسیاب کار می کنی که سرودور چشمات وکنار لبت سفید است؟ گفتم نه توی آسیاب کار نمی کنم ۰ با یک گروه نقاش توی ساختمانهای نوسازومدرن در منطقه دریا نو کارمی کنم۰کمی با هم ازگذشته ودوستان مشترک دوره دبیرستان صحبت کردیم۰ خاطره شبی ازشبهای محرم که من رفته بودم تا دسته سینه زنی تماشا کنم ۰ترجیه بند نوحه سینه زنی عمو تشنه آبیم را تکرارمیکردم ۰درپیاده رو درحرکت بودم که ناگهان کسی بازی مرا گرفت وداخل خانه ای کشید وگفت من اصلان تحمل ندارم تو تشنه آب باشی الان به توآب میدهم۰با یادآوری این خاطره مخصوصان یادآوری قیافه ترسیده من خنده زیادی کردیم۰ ازاوپرسید م توچه کار می کنی؟اشک درچشمانش حلقه زد وگفت۰من توی این زمان کوتاه پدرم را از دست دادم۰ازپدرکارگاه بزرگی که کارش چاپ وجعبه سازی می باشد برایمان به ارث مانده ۰من که پسر بزرگ خانواده هستم باید این کار گاه را اداره کنم ۰ضمنن دایی بزرگم از طرف مادرم وکالت دارد ومیخواهد قانونی کار گاه را صاحب شود۰ خلاصه کارودرگیریهام خیلی زیاد است۰او که کار گاه وخانه اش کنا رهم در خیابان مخصوص بود ازمن خواست تا فردا بعدازکار به کارگاهش بروم۰
کارگاه بسیار پرصدای وشلوغی بود۰ در یک اطاق نسبتا ن بزرگ سه دستگاه چاب بدون وقفه چلق چلق میکردند۰ جعبه های ساخته شده که آماده رفتن به مغازه سفارش دهنده بود کنار درب وردی روی هم چیده شده۰صدای ماشینهای قیچی که مقوا هارا برای ساختن جعبه یا کارت ویزیت قطع می کردند از قسمت دیگر می آمد۰صدای دستگاه دوخت جعبه ازسمت دیگرورقهای مقوا همه جا روی هم چیده شده بود۰بوی رنگ قوی ، بوی مقوا ، بوی چاپ همه برای من که کنار رود خانه درهوای کوهستانی وآ زادی مثل زریدشت زندگی کرده بودم رنج آور بود۰علی ازمن پرسید دوست داری کنا رمن باشی واین جا کار کنی؟ کمی فکر کردم و گفتم چرا نه کاردر قسمت چاپ هم تخصوص است وهم کارگاه نزدیک۰چند روزبعد ازاین ملاقات کاردرکارگاه جعبه سازی وچاپ شهبازی را شروع کردم۰هرروزبیشتربا کارگران وکارگاه اشنا میشدم۰مدیر کارگاه اول مرا در قسمت حمل ونقل جعبه با وانت به مغازه های قنادی ، کفاشی، آ جیل فروشی که اکثرا در بازا بود فرستاد۰یک روز که داشتم جعبه ها رابه وانت بار می زدم علی مرا دید۰گفت چرا تو این کار را می کنی مگر کارگر دیگری نیست؟ گفتم از روزاول که شروع کردم دراین قسمت کارمی کنم۰داخل دفترش شد ومدیرکارگاه راصدا کرد۰مدیر کارگاه که خودش کارگر چاپ ماهری بود وصلان دلش نمی خواست رقیبی برایش پیدا شود۰به دستورعلی که مرا در قسمت چاپ مشغول کند و وقت بگذارد حروف چینی را به من یاد بدهد گوش به کری داده بود۰علی جلوی من دوباره به مدیر گفت که دلیل از فردا در قسمت چاپ با دستگاه چاپ کار می کند۰چند ماهی درقسمت چاپ وحروفچینی کارکردم ۰کار تخصوصی بود ولی گرد سرب ،بوی رنگ، وسروصدای زیاد دستگاها مرا واداشت با علی دررابطه سلامت محیط کارصحبت کنم۰من تازه چند کتاب درمورد سودکا ر، ارزش اضافی ، انباشت سرمایه خوانده بودم وحرفهایی میزدم که اصلان با سلیقه علی جورنبود۰وازطرفی مدیرکارگاه مرا رقیب آینده خودش می دید۰
یک روزعمواکبرکه فصل پاییزبرای کاردرآجیل فروشی به تهران آمده بود۰ روزها تا دیروقت درآجیل فروشی فروتن کارمی کردوشبها درخانه برادرم می خوابید به من گفت اگرکارآجیل فروشی را دوست داری ازآ قای فروتن بپرسم شاید کاری برایت درآنجاباشد۰ روز بعد با وجود اینکه براثربوی رنگ وگرد سرب سرم شدید درد میکرد منتظرعمواکبرشدم تا آ مد ۰اوگفت فروتن که نبود ولی محمد نجفی گفت ما ه رمضان در راه است وما به یک نفرنیاز داریم ۰توحتی ازفردا می توانی کارت را درآجیل فروشی شروع کنی۰صبح بعدوقتی کاردرجعبه سازی را شروع کردم مرتب چشمهایم اطراف کارگاه می چرخید شایدعلی را ببینم وبه اوبگویم ازفردا من نمی توانم سر کار حاظر شوم۰علی که به تبریزمسافرت کرده بود مرا چند روز بیشتر به چاپ خانه کشید۰ خلاصه اورا دیدم وخداحافظی کردم۰
آجیل فروشی فروتن سرچهارراه امیراکرم بود۰به به چه مغازه با نمکی، جعبه ایینه های دورتا دورآ ن لبریزاز پسته ، تخمه، کشمش سبزقلمی، انجیر شیرازی، مغز گردو، بادام، بادام هندی خلاصه آجیل وشرینهای مختاف تا سقف چیده شده بود۰چراغهای پرنورآ جیل ها را آنچنان نورا نی کرده بود که هوس خوردن آجیل آب دهان عابرین ومشتریها راراه می انداخت۰کنارخیابان،چه خانمهای شیکی ازاین خیابان عبورمی کردند، چه مشتریهای باکلاسی، بوی عطروبوی توتون پیپ بعضی ازمشترها آ دم را حالی به حالی میکرد، چه درختهای چناربزرگ وبلندی کناراین خیابان بود۰باد پاییزی برگ این درختها را زیر پای عابیرین فرش کرده بود۰هرروزصبح وقتی مغازه را نجفی باز می کرد۰ من جلوی مغازه راجارو زده واز بیرون شیشه های پنجره وویترین را تمیزمی کردم۰نجفی مردبلند قد چهار شانه وخیلی خوش برخورد بود۰با آن لهجه قشنگ وگیرای اصفهانی مشترها را رها نمی کرد۰اگرکسی آمده بود تا ده تمان خرید کند۰با تر وخشک کردن مشتری به قول خودش پنچاه تومان خرید می کرد۰اوازسیر بدش می آ مد۰کارکنان مغازه کفر نجفی را درمی آوردند وقتی که می گفتند آقای محمد سیر۰در تمام کارهای مغازه ازخرید های عمده تا مزه پسته بوداده دخالت می کرد۰چند متربالاترازمغازه پاساژی بود ۰درزیرزمین وسیع پاساژانبارمغازه ، محل بو دادن آجیلهای مختلف ، محل عوض کردن لباس، خوردن ناهار، توا لت ودستشوی وجود داشت۰دو دستگاه کوره باظرفهای مقعر که هر کدام مثل دهانه چاهی می ماند۰چشم مردانی که کنار این کوره ها کار می کردند ازدود بو دادن آجیل وبخارآب نمکی که به آن میزدند کم سو شده بود۰برای دیدن چیزی یا کسی مخصوصان وقتی از زیر زمین بالامی آمدند مژه هایشان را به هم نزدیک می کردند۰پختن آبگوشت هرروزه به جزجعمه با مش قاسم یکی ازهمان مردانی که کنار کوره کار می کرد بود۰انباراصلی مغازه سمت جنوبی چهار راه وجود داشت ۰من هروقت روز به آنجا رفتم درش بازبود ۰مش کریم برادرفروتن تنها کارگر این انبار بود۰همیشه او را بایک قلبیل بزرگ می دیدم که درجایگاهش نشسته وکشمش یا زرشک پاک می کند۰موجودی انبار را می دانست و کمبودها را به نجفی یا فروتن یاد آوری می کرد۰آبگوشت ناهارش را همانجا می خورد۰کتری چایش دم دستش بود ۰می گفتند حبی هم بالامی اندارد۰
با شروع ماه رمضان شرایط کار کمی تغیرکرد۰هرروز بعد ازظهر باید جلوی مغازه راخوب تمیز می کردم ۰ دوعد چراغ زنبوری راازانباری بیرون می آوردم ۰تمیز وروشن کرده۰یکی را جلوی درب وردی مغازه ودیگری را در طرف دیگرویترین مستقر می کردم۰بین چراغهای زنبوری میزی می گذاشتم۰وروی میزدوسینی یکی خرما ودیگری زولبیا بامییه قرارمی دادم ۰ خرما رامش کریم در انباربا ریختن آب گرم روی آ ن براق وجلامی داد۰زولبیا بامییه راازیک قنادی می آوردند۰من باید سینی خرما را ازانبار روی سرم قرار داده می آوردم۰جلوی مغازه بازا رگرمی می کردم۰مردم را دعوت به خریدن کرده وبرای مشتری خرما یا زولبیا بامییه درپاکت وجعبه می ریختم ۰کار بازارگرمی راکمی یاد گرفته بودم ۰گاهی وقتیکه نجفی برای خواب بعدا زظهریا نمازمی رفت دخل رااداره کرده ومشتری راه می انداختم۰یک روز که سینی خرما سرم بود ازانباری بسمت مغازه می آ مدم۰بدون توجه به اینکه ماه رمضان است وممکن است کسی مرا ببیند ۰با یک دستم سینی را چسبیدم وبا دست دیگر خرمایی به دهان گذاشتم۰هنوز خرما در دهان فرو نبورده بودم که متوجه حاجی فروتن شدم که از روبرو می آ مد۰او دیده که من خرما برداشته ام ودستم بسمت دهانم رفته۰در برابرکارانجام شده قرارگرفته بودم۰ به من که رسید گفت مگر کاهه۰بدون تاف کردن وقت جواب دادم کاه خوراک شماهه حاجی۰آخرشب که شد نجفی مرا صدا کردوگفت حاجی ازدستت بسیاراعصبانی است۰مگرچه کارکردی۰وا قعیت را برای نجفی گفتم۰ازخنده دلش را گرفته بود۰ نجفی درباره کمی حقوق، پادردش، نداشتن مرخصی با حقوق، زمان زیاد کار روزانه ونداشتن مرخصی زمان بیماری صحبتهای زیادی کرد۰مرا تشویق کرد که ادامه تحصیل بدهم ودنبال کارهایی مثل کارگری نباشم۰چند روزی ازاخراجم ازکار نگذ شته بود که عمواکبر گفت نجفی پیام فرستاده که با حاجی صحبت واو را را ضی کرده اگردوست داری دوباره می توانی برگردی۰من که بیکار بودم وبه پول احتیاج داشتم۰برگشتم وچند ماهی دیگرکارکردم۰تا زمان معرفی برای خدمت سربازی۰ ۰