خانه پرخاطره

در خیابان مهدیخانی معروف به مهدی موش کوچه درازی بود بنام سعادت۰سمت راست این کوچه مغازه خرازی ماهرووسمت چپ آن یک سقا خانه قرارداشت۰چند متری که داخل این کوچه می شدی سمت چپ بن بست حسینیه بود که مجموعا پنچ همسایه زندگی می کردند ۰درب خانه محل زندگی ما انتهای بن بست چسبیده به دیوارحسینیه آبی آسمانی رنگ شده بود۰ وارد شدن به خانه احتیاط لازم داشت۰چون حیاط خانه ازسطح کوچه پایینتروبا چند پله وارد آن می شدیم۰طبق معماری آن زمان شهر تهران وسط حیاط یک حوض یک متردریک متری پرماجرا که وقتی ما اساس کشی کردیم دوماهی کوچک درآن شنا می کردند۰حیاط موزایک شده را با چند قدم طی کرده با یک پله وارد پاگردی میشدیم که درب دواطاق ،پله طبقه بالاودرب زیرپله درآن بازمی شد۰دواطاق طبقه پایین تودرتووبا دربی ازهمدیگرجدا می شد ند۰اطاق بزرگ محل زندگی پدرومادر، عزت وماشا اله ، نشیمن، پذیرایی، گردهمایی وحل اختلاف، وشبهای جمعه محل خواب تعدادی ازدوستان وآشنایانی بود که برای کوهنوردی روز جمعه به خانه ما می آمدند ۰اطاق کوچکترمحل زندگی داریوش ،کورش، شهلافرزندان قدرت وحشمت خواهرزاده ام ده متری هم بیشتر فضا نداشت۰ازپله ها که بالامی رفتیم پاگرد کوچکی مارا به دواطاق دیگروراه پله پشتبام می رساند۰اطاق بزرگ محل زندگی قدرت وهمسرش سلاله بود۰اما اطاق کوچک طبقه بالا، کتابخانه ، محل زندگی من ودرسخواندن داریوش ، کورش ، شهلابود۰طبقه پایین درسمت چپ حیاط اول آشپزخانه که بزوریک اجاق گازوکمدجا ظرفی کوچکی را درخود جا داده ویک نفربه سختی می توانست درآن جم بخورد قرارداشت۰درامتداد فقط توالت بود بدون دستشوی۰
هرسال اول پاییزیک روزجمعه بجای کوهنوردی همراه برادران کوچکترم عزت وماشا اله تمام سطح حیاط را که موزاییک فرش شده دوغ آب سیمان می دادیم۰ روی دوغ آب سیمان ماسه می پاشیدیم وبا گونی روی موزاییکهارا می کشیدم تا فاصله آنها پروبرا ق شوند۰در زمستان وقتی برف می بارید تمام برفهارا تا اول بن بست می بردیم وداخل جدول کوجه اصلی می ریختیم۰همسایه های دیگرهم همین کار را می کردند۰آب حوضی بودن درآن زمان تهرا ن برای خودش شغلی بود۰ کمی روز بالامی آمد صدای مردی که فریاد می زد آب حوضیه، آب حوضی ، فرش می شوریم آب حوض می کشیم از کوچه شنیده می شد وچند دقیقه بعد صدای دیگری همین را تکرارمی کرد۰منظوراینکه خیلی از مردم حداقل هفته ای یک بارآب کثیف حوض خود را خالی کرده ودرجوی وسط کوچه می ریختند۰اما آب حوض خانه ما چیز دیگری بود۰آب حوض نباید به چاه خانه می رفت۰چون ممکن بود چاه پرشود کلی درد سرایجاد کند۰ عصرازکاربرمی گشتم آب حوضی می شدم آب حوض را به جوی کوچه می بردم وحوض را تمیزمی کردم۰خانه پرجمیعت بود مسواک می زدند، سروصورت می شستند،خلاصه آب حوض همه جوری بودوبسیارکثیف۰برادرانم عزت وماشا اله کم کم این مسولیت را پذیرفتند ۰چند مدتی بیشترطول نکشید که نیروهای جوانترخانواده داریوش وکورش برای خالی کردن آب حوض آماده شدند۰پدرم پیتهای بیست لیتری را دسته انداخته برای آب حوض کشی آ ماده بود۰گاهی دوباردرروزداریوش وکورش آب حوض کشی می کردند۰ تقریبا جزوظیفه یا کمک آنها در کارهای خانه بود۰این کارتا سال ۱۳۵۸ که خانه دیگری خریده وخانواده اساس کشی کردادامه داشت۰
تلوزیون داشتن خیلی بود۰استفاده ازوسایل سرمایه داری بود۰اشاعه فرهنگ سرمایداری واز مسایل اجتماعی دور شدن بود۰ درتبلیغات ومسایل غیراخلاقی فرو رفتن بود۰ ما تلوزیون نداشتیم یعنی اجازه وجرات نداشتیم داشته باشیم۰خانواده هایی که تلوزیون داشتند سرمایه دار محسوب می شدند ودورازفرهنگ مردمی۰ شخصی ازفامیل با خرید تلوزیون مورد خشم قرار گرفت ۰طوری شد که مستقیم وغیر مستقیم که به بقیه فامیل گفته می شد آنها حق نداشتند بااین شخص سلام وعلیک داشته باشند۰باید تنها می ماند باید تحریم می شد۰ تعلیم وتربیت درخانواده اینطوربود که جوانها وبچه ها باید درس بخوانند ، شطرنج بازی کنند، گروهی کوه بروند، کتابهای دستچین شده کتابخانه خانواده که برادرم قدرت درست کرده بود را بخوانند۰برای تماشای فیلم یا تاترتعین شده باید می رفتند۰کسی را حق نداشتند به خانه دعوت کنند۰به رادیوهای مخصوص باید گوش می کردند۰گوش کردن رادیوبرای بچه های جوان آرزو بود مخصو صا داریوش وکورش که به برنامه جانیدالردرشبهای چهارشنبه علاقه زیادی داشتند۰ساعت نه شب رادیو را با خود زیرلحاف می بردند تا به جانیدالر گوش کنند۰برادرم عزت ومن که خیلی روشنفکربودیم ازسرشان سردرمی آوردیم۰لحاف را کنار می زدیم ورادیو را ازآنها می گرفتیم ۰داریوش وکورش دمق وگرفته مجبور می شدند شکل دیگری خودشان را سر گرم کنند۰
بعد ازظهر پنجشنبه از کارسخت روزانه به خانه برگشتم۰طبق معمول برادرا نم با جوانان دیگر فامیل که برای کوهنوردی روز جمعه آمده گرد هم نشسته ودسته جمعی شطرنج بازی می کردند۰لباس راحت پوشیدم به جمع آنها پیوستم۰زمان داشت خیلی خوب می گذشت۰واکس زدن وتمیز کردن کفشهای کوه بین من وعزت وماشااله نوبتی بود۰آن هفته نوبت ماشااله بود۰ماشااله وقتی در بازی شطرنج برنده شد مغرورانه ازجایش پرید وازاطاق بیرون رفت۰تکه ای پی ازگوشت داخل یخچال برید وسراغ مرتب کردن کفشها کوه رفت۰چند لحظه بعد وقتی برای بردن چای ازاطاق بیرون آمدم۰ماشااله دروسط کفشهای ساق بلند نشسته وپارچه ای روی پاهایش پهن کرده بعضی را با پی چرب وتمیزمی کرد وبعضی را واکس می زد۰برادربزرگم قدرت طبق قراریکه با خانم سابقش عفت گذاشته تا بیاید داریوش وکورش وشهلارا برای دیدار آخر هفته به خانه اش ببرد برای سپردن آنها به مادرشان ازخانه بیرون رفت۰لحظه ای بیشتر نگذشت که داریوش وحشتزده داخل خانه برگشت وفریاد زد بابا را کشتند۰ما که نمی دانستیم بیرون ازخانه چه اتفاقی ا فتاده با همان لباس خانه وپا برهنه به کوچه زدیم۰دقایقی بیشتر نگذشت که درگیردعوای دسته جمعی نا خواسته ای شدیم که نمی دانستیم گروه مقابل دعوا چه کسانی هستند وچرا باید با آنها دعوا کنیم۰عفت وشوهرش صحنه را که اینچنین دیدند خودشان را به کلانتری محل درخیابان فرهنگ رسانده ازخانواده ما شکایت کردند۰بعد از کمی مشت کاری ، فرار، قرارو زد وخورد قدرت با کمک مردم محل مارا ازهم جدا کردند۰وقتی ما برای آشتی به حسینیه رفتیم تازه فهمیدیم با بچه های محل که سردسته آنها زورگیرخیابان مهدی موش از خانواده کمالی می باشد درگیرشدیم۰بعد ازآشتی با بچه های محل پلیس به سراغمان آمد تا پاسی ازشب درگیرکلانتری بودیم ودرنتیجه رضایت طرفین دعوا به خانه برگشتیم۰ فردا صبح به خاطرآسیبهای دیده شده به کوهنوردی نرفتیم۰
با شروع شدن فصل بهار پدرتقریبا هردوهفته به زریدشت می رفت تا درباغ وزمینش کار کند۰اوسبزیکاری می کرد ، پیوند می زد، دیوارهای خراب شده را ترمیم می کرد۰گاهی در این رفت وآمدها مادراورا همراه می شد۰امتحان خرداد ماه که تمام می شد همه به زریندشت می رفتند۰درتابستان گاهی جزمن هیچکس دراین خانه نبود۰من بودم که باید با گرمای تهران بسازم واگربه زریندشت می رفتم آخرهفته ها بود با قطارشب رو بسیار شلوغ۰
پیشرف من درکارآسانسورخوب وچشم گیر بود۰یک روز که درساختمان گاو صندوق خرم خیابان تخت جمشید به استا دکاری عباس نجاری کارمی کردم راننده شرکت ضمن آوردن جنس آسانسور مرا صدا کردوگفت فردا صبح باید به قسمت فنی شرکت مراجعه کنی۰صبح زود فردا به دفتررفتم آقای خاقانی یکی ازهمان افراد دیپلمه که به کارخانه شیند لر آلمان رفته دوره دو ساله را طی کرده با باومن متخصص ونماینده فنی شرکت منتظرمن بودند۰باومن شروع به صحبت کردن نمودوگفت با سرپرستی آقای خاقانی می خواهم ترا به یک مجتمع بزرگ بفرستم که برای همافرها ساخته می شود۰آقای خاقانی را قبلادیده بودم ۰زبان آلمانی را خوب صحبت می کرد با موهای بورورنگ پوست صورتش آلمانی بنظر می رسید۰سرپرست نصب اسانوربود۰یک ماشین ژیان داشت وقدوقواره بزرگ که به زورخود را درقسمت راننده جا می داد۰باخاقانی به مجتمع همافرها بعد ازسه راه آزری نزدیک فرودگاه مهرآباد رفتیم۰همانطورکه ازاسم مجتمع می توان فهمید یک مجتمع نظامی است عین یک پادگان اداره می شد۰با ا فسرانتظامات صحبت کردیم قرار شد هر روز صبح زود من به دفترانتظامات رفته به تعداد کارگرانی که قراراست درقسمت آسا نسورکارکنند شماره واجازه ورد بگیرم۰کارگران با شماره که به گردن آویزان داشتند کار می کردند۰درهردستگاه ساختمان یک استاد کاربا یک یا دوشاگرد کار می کردند۰درزیرزمین یکی ازساختمانها انباربزرگی برای ابزارکار داشتیم که محل تعویض لباس ، استراحت، غذا خوری هم بود۰همه کارگران به توافق رسیدند یکی را به عنوان مادر خرج تعین کنند ۰اووظیفه داشت هرروزبرای همه نهارآ بگوشت بپذد وچای درست کند۰یکی از کارگران که در همان نزدیکی مجتمع زندگی می کرد داوطلب شد که این کار را بکند۰اسم این شخص محمود گودرزی بود۰می کفت نامزد دارد وبزودی می خواهد ازدواج کند۰یک موتور گازی پژو داشت و خودش را خیلی زرنگ می دانست۰تا مدتی کار من دراین مجتمع تقسیم جعبه های حاوی قطعات آنسانسور طبق لیست وشماره ساخت هر دستگاه بود این کاررا همراه راننده لیفتراک انجام می دادم۰یک روز که کنارراننده لیفتراک مشغول این کاربودم ۰ درآسمان تهران متوجه هوا پیمایی شدم که سطح خیلی پایین پرواز می کرد۰لحظه ای بعد ازاین هوا پیما شعله آتش بلند شدوچرخی زد وکمی بالاتراز سه راه آزری سرنگون وشعله آتش ازآن نقطه برخواست۰من که با دیدن این صحنه انگشت به دهان از کار ایستاده بودم گودرزی را دیدم سوارموتور گازی می خواهد محل کار راترک کند۰ازاوخواستم این کار را نکند چون با همراه داشتن شماره ورد وخروج از محل کار نمی تواند خارج شود۰او به حرفهای من گوش نداد۰ گفت خانه من در همان نزدیکی است باید بروم وبه خانواده کمک کنم۰ا ورفت دوساعت بعد برگشت۰برایمان تعریف کرد که هوا پیما به یک کارخانه کارتن سازی برخوردکرده وخانه های زیادی را به آتش کشیده۰ بعضی ها از این فرصت استفاده می کردند بعنوان کمک زندگی مردم را تاراج می کردند من هم یک فرش دوازده متری برداشتم۰من ازاین کارش خیلی خشمگین شدم۰گفتم با این کار ثابت کردی انسان درستی نیستی۰حرفم را نشنیده ورفت بکارش ادامه دا د۰
کارگران بخش آسانسورمجتمع به من نق میزدند که کسی ازجیبشان دزدی می کند۰من باورم نمی شد تا روزحادثه هوا پیما وقتی گودرزی گفت من یک فرش دوازده متری نصیبم شد۰ دراین حادثه که خانواده ها جانشان را از دست می دهند شخصی این کاررا انجام داده۰دست بردن به جیب همکارانش وبردن قسمتی ازحقوق پانزده روزکاروزحمت آنها که باید خرج زندگیشا ن شود ابایی ندارد۰هرپانزده روزحقوق می گرفتیم۰پول نقد هم می گرفتیم۰من که یک دوره کلاس زبان آلمانی درانیستیتوگوته گذرانده وازاینکه شرکت کسی را به آلمان بفرستد نا امید شده بودم ۰دوباره کلاس کنکور را شروع کردم۰ازآقای خاقانی اجازه داشتم برای به موقع رسیدن سرکلاس کنکورکمی زودتر از دیگران کارگاه را ترک کنم۰وقتی آمدم تا لباسم را عوض کنم متوجه شدم لباسها بهمریخته ونا مرتب است۰فوری سراق جیبی رفتم که حقوقم درآن قرارداشت۰صد تومان از پولم کم بود۰فردا صبح با چند همکارم که اعتماد داشتم موضوع را در میان گذاشتم۰با صحبتهایی که کردیم به دوموضوع پی بردیم۰اول اینکه دست برد به جیبها اول برج وپانزدهم اتفاق می ا فتاد دوم اینکه جز گودرزی تقریبا همه ازدست برد شکایت کرده بودند۰اطمینان داشتیم که جیب بری کارگودرزی است ولی هیچ مدرکی برای شکایت ازاو نداشتیم۰ قرارشد تا زمان بعدی پرداخت حقوق سکوت کنیم۰ در این مدت من ازهمه کسانی که شکایت کرده بودند لیستی تهیه کردم حدود پانصد تومان ازجیب همکارانم رفته بود۰صبح روزی که می رفتیم حقوق بگیریم کمی دیرتر به کارگاه می آمدیم۰وقتی شماره آخررا به جواد ایپکچی که موهای بلندی داشت وبیتل بود دادم با هم به سمت انبار حرکت کردیم۰به جواد گفتم من طرحی برا ی دست گیری جیب بر در نظر دارم۰ جواد که بیشترین پول ازجیبش رفته بودخیلی مشتاق بود بداند طرح چیست۰نزدیک انبار بودیم که احمد مرادی لباس کار پوشیده به ما پیوست۰ طرحم را برای هر دو گفتم آنها پذیرفتند۰احمد مرادی گفت من حاظرم همه پول این طرح را بدهم۰خودم ده تومان گذاشتم ازجواد واحمد هم نفری ده تومان گرفتم۰شماره سریال پولها را یاداشت کردیم با مبلغی پول خورد وبلیط اتوبوس جیب لباس جواد قرار دادیم۰من وکارگروردستم ماموریت داشتیم تاهرکس به انباررفت وآمد کرد فوری به انبارسرکشی کنیم ۰تا آخرساعت کاری هیچ اتفاقی رخ نداد۰فکرمی کردم طرحم شکست خورده به وردستم گفتم سرکارش برگردد ابزار کار را جمع کند وبه انبار ببرد۰ازساختمانی که کار می کردم بیرون آمدم تا لباسم را عوض کرده به کلاس کنکور بروم۰گودرزی را دیدم با مراقبت خودش را به سمت انبارمی کشد۰من اول رفتم کنارشیرآب دست وصورتم را بشویم ضمنا ن به گودرزی وقت لازمه را داده با شم۰وقتی وارد انبارشدم ازهمان دور متوجه جیب لباس جواد شدم که باز بود۰ضمن پوشیدن لباس خودم را به کنار لباس وجیب باز جواد رساندم از پول خبری نبود۰به گودرزی فرصت دادم تا موتورش را به محوطه بازکه همه بتوانند ببینند ببرد۰خودم را رسانده فرمان موتورش را گرفتم۰احمد وجواد را که می دانستم مترسد در کمین می باشند صدا کردم۰دقیقه ای بعد خودشان را رساندند۰رو کردم به جواد وگفتم جیب بر را پیدا کردم۰اوپرسید کیه؟ کجاست؟ همراه فحشی۰گفتم جواد فحش رکیک نده او روبروی من ایستاده۰گودرزی که رنگ از صورتش پریده بود دستپاچه شد۰ گفت کی؟ من۰ درهمین حال دست کرد به جیب کوچک شلوارش وکمی پول از آن بیرون آورد وگفت این همه پول من است۰گفتم شما درست می گوی این پول خودت می باشد پولی که از جیب جواد برداشتی ومال خودت نیست را بیرون بیاور۰با دست بردن به جیب وبیرون آودن پولها جواد به او حمله کرد وکشیده ای زد۰من میانجی شدم ۰ازجواد واحمد خواستم تا کتکش نزنند۰ موتوروساعت سیکواو را نگهدارند تا تمام پول کارگران را برگرداند۰این کاربا پادر میانی خاقانی به پایان رسید۰من وگودرزی هردوازاین کارگاه رفتیم۰من در قسمت تعمیرات آسانسور کارم را شروع کردم ۰