تا آن روز هرگزبرای خرید چند قلم جنس بمغازه ای نرفته بودم ، روز جمعه ، مدرسه تعطیل ومن نیروی کار بحساب آمدم ۰ پدرم به من وخواهرم دستورداد که هرچه زود راه بیافتیم و خودش سوار دوچرخه اش شدورفت سر زمین خربزه کاری که نزدیک آبادی بنام سلمان بود۰زمان سرزدن وخاک دادن بوته خربزه نزدیک شده باید آ لونک ساخته شود ۰از شب گذشته پدرم درکنار محل ساختن آ لونک گل درست کرده بود وقتی ما رسیدیم گفت امروز باید آ ن رابسازیم خودش پاچه شلوارش را بالا زده بود داشت گل را لگد وبا بیل پشت و رو میکرد تا آ مده شود بمن هم دستور دادهمان کاررا تکرار کنم۰درآخرهای کار بسیار خسته شده و کار هنوز تمام نشده بود۰پدرم اسرار داشت که کار ساخت دیوارهای آ لونک تمام شود۰ از طرف دیگرضمن کارمن بیلم بپای پدرم خورده وآنرا زخمی کرده بودوباندازه کا فی از دستم عصبانی هست پس خدا بدادم برسد اگر بهانه ای بدستش بدهم۰ ا فتاب دیگر بکوهای مغرب کج شده ومیرفت روشنای خود را از ما دریغ کند ناگهان رویش را کرد بسمت من و گفت گوشها یت را خوب باز کن بدو میروی مغازه حسن تیتی دو کیلو قند یک بسته چای وچند قلم جنس دیگر که الان درست یادم نیست بخرو زود بگرد که باید برگردیم به خانه۰ من برای خلاص شدن از این کار طاقت فرسا نفهمیدم صورت خرید چه بود تا مغازه دویدم تازه وقتی رسیدم با صف طولانی کشاورزانی روبرو شدم که همه خسته از کار روز برای خرید آ مده بودن وکسی بمن که بچه وقدم کوتاه بود توجه نمیکرد۰خلاصه با تلاش فراوان خودم را بجلوی صف رساندم هر آ نچه ا زصورت خرید یادم بود گفتم بجزبسته چای هر چه فکر کردم یادم نیامد بجای بسته چای بسته سیگار خریدم حسن تیتی خریدم را در دفترش یاداشت کرد ومن از مغازه زدم بیرون تا سر زمین دویدم۰وقتی رسیدم اولین سوا ل این بود که چرا دیر کردم ؟ کیسه خرید را از من گرفت آ نرا برسی کرد پرسید پش چرا چای نخریدی؟ وبرای چه سیگار خریدی ؟ من هنوز فرصت جواب دا دن پیدا نکرده بودم که متوجه خیزش بسمت خودم شدم در نتیجه فرار را بر قرار ترجح دادم۰نزدیک زمین خربزه گندمزاری بود خودم را به گندمزار زدم من بجلو وپدرم خشمگین بدنبا ل نمیدانستم از ترس بکجا میروم نا گهان پایم به گندمهای خم شده گیر کرد وزمین خوردم واومرا سرخوابید کتک مفصلی زد تا خودش از زدن خسته شد ویا دلش رحم آ مد۰من گریه کنان همرا خواهرم بسمت خانه راه افتادم ۰آن شب عجب شبی بود۰