یک ا طاق با درخت گردوی خیلی بزرگ در وسط آن که مادرم ازلباسهای ما تا انواع خوراکی را به ان آویزان میکرد۰پدرم خودش آنرا بناکرده بود۰ سقفش تیر وتخته ای ،دیوارها وپشتبامش کاهگلی که هروقت باران میبارید از سقفش چکه میکرد ومادرم زیرچکهای باران ظرفهای مختلف آ شپز خانه قرارمیداد پدرم هم خاکستر وخاک میبرد بالای پشتبام شاید بتواند جلوی نفوظ باران را بگیرد۰در ورودی کوتاه یک پنجره کوچک داشت که سالهای بعد از آن بعنوان انباری استفاده میکردیم وچندین سال بعد وقتی اجاق گاز بمیدان کار آشپزی آمد تبدیل بآ شپزخانه شد۰چراغ نفتی علادین یک گوشه بود ویک صندوق بزرگ در گوشه این اطاق قرارداشت که مادرم تمام چیزهای با ارزش مثل لباسهای نو ، خوراکیهایی که باید دوراز دسترس ما بچها باشد درآ ن نگهداری میکرد۰شش نفرباید دراین اطاق زندگی میکردیم، من وبرادر گوچکترم که مدرسه میرفتیم ، برادر کوچک دیگری دارم و خواهر بزرگتراز خودم که مدرسه نمیرفتند ، ا لبته پدر ومادر هم بودند۰ کرسی چوبی دروسط اطاق طوری قرارمیگرفت سه طرف آ ن رختخواب بند گذاشه میشد وطرف چهارم درخت گردو بود۰در زمستا ن وقتی باران وبرف میبارید مادرم ازلبه و پشت کرسی برای خشک کردن لباس استفاده میکرد۰ سمت شرق این اطاق تنوربا دیوارها وسقف سیاه دود زده برای نان پختن وآ تش درست کردن برای کرسی قرار داشت ۰یکی دو متر جلوترآ قل که محل نگهداری چند راس گوسفند و جلوتر میامدی به یک اطاقک دیگر میرسی که محل دودی کردن قیصی،لانه مرغها ، یک درخت گردوبزرگ،د یواربا غ مش حسین ، حوض آ ب وتوا لت قرار دا شت۰وقتی ازاطاقمان بیرون میامدیم اول باغ کوچک قیصیمان را میدیدیم بعد کوه بلندیکه به کوه قبله معروف بود۰قطارتهران گرگان درست ازچندمتری باغمان عبورمیکرد که لرزش وصدا ی مهیبش مارا از خواب میپراند۰