علی نامادری داشت۰مادرش مرده بود۰ پدرش باخانم تازه چند خواهروبرادرشیطان وتخس برای او درست کرده بود۰او کلاس ششم ابتدایی همکلاس ودر ده دهگردان همسایه ام بود۰باوجودیکه پدرش کارگر راه آهن بود وقتی کلاس ششم را نتوا نست قبول شودمانع آمدنش به مدرسه شد۰بیشتر بکار کشاورزی مشغول بود وگاهی هم برای دیگران کارگری میکرد۰همان سال که پدرم باغ ا صالوها را گرفته گوجه فرنگی،،سیب زمینی، لوبیا کاشته بودیم۰قسمت بالای باغ کنار جوی آب چند درخت توت هرات وتوت سبزخیلی بزرگ وجود داشت۰توتها رسید۰پای درخت و توی جوی آ ب میرخت۰مادرم تصمیم گرفت از توتها شیره بپذ د۰در نتیجه پیش نا مادری علی که سلطنت نام داشت ونزدیکترین همسایه بود رفت۰خانها با هم قرار گذاشتند درختان توت را به کمک هم تکان بدهند وبرنامه شیره پختن را در خانه علی انجام دهند۰ برای اینکه دیگ بزرگ ، اجاق بزرگ ، نزدیکی جوی آب برای شوستشو این کاررا آ سانترمی کرد۰حیف بود توت ترشیرینترازقند روی خاک بریزد وخوراک روباه شود ویا آب انرا ببرد۰ولی شیره توت پختن کارآسانی نبود۰هیزم فراوان میخواست، توت تکان دادن دا شت ۰له کردن فشاردادن توت له شده تا آ ب گیری کامل وپای اجاق آتش درآن گرمای تابستان نشستن شش،هفت ساعت مرتب هم زد ن ومرا قبت کار طا قتفرسای بود۰ازکوه هیزم آوردن وتکان دادن توت با من وعلی بود۰ هفته ای دوروز صبح سحرالاغها را همراه لوازم مورد نیاز می بردیم کوه مشتل میکندیم وبار کرده میاوردیم۰روز بعدنوبت تکان دادن توت بود۰همه اعضاء دوخانواده غیرازمردها کمک میکردند۰چادریکه مخصوص اینکاردوخته شده پانزده مترمربع بود۰چهارگوش انرا خانمها دختران وپسرهای بازیگوش کوچکتر میگرفتند۰ من وعلی هرکدام از درختهای خودمان بالامیرفتیم۰ افرادی که چادر را چسبیده اند زیردرخت دستور فرد بالای درخت را باید گوش بدهند۰فرد بالای درخت شاخه بشاخه حرکت میکند ابتدا با تبریکه برای تکان دادن توت بکمربند درکمرخود جاداده اهسته به شاخه زده ومیگوید اینجا ومنتظرمیشود تا ازیایین درخت صدای بگوید بزن ۰ اوبا تمام توان برشاخه میکوبد تا توتهای رسیده ازشاخه جدا شده توی چادربریزد۰وقتی توت زیادی در چادر جمع میشد داخل طشتها میریختند۰توت تکاندن تمام شده آخرین چادرهمسایه وبچه ها دورآن روی خاک مینشستند ومیخوردند۰عین الله برادر کوچک علی آنقدر توت میخورد که شکم چرک وسیا هش مثل خیک از بین پیرهن وشلواربیرون می ا فتاده وبطور کلی از آب توت خیس میشد۰
علی کارگری میکرد ۰من مدرسه میرفتم وفقط تابستانها کار میکردم۰تا اینکه برای ادامه تحصیل به تهران رفتم ۰گاهی برای دیدن پدرومادر بده میآمدم مخصوصان عید نوروزعلی بدیدن میآمد ۰یکباررفتم بده مادرم گفت توازعلی خبرنداری ؟ گفتم مگر چه شده ؟ گفت چند ماهی است کسی ازاوخبری ندارد۰ پدروخواهرش وقتی مرا میبینند التماس میکنند از تو بپرسم شاید خبرداری او کجاست؟ گفتم مادرازکجا بدانم ۰ولی برایم بگوچه موضوعی پیش آمده که علی ازخانه زده بیرون؟ مادرم گفت تو که میدانی علی غیراز کارگری برای دیگران باید تمام کارهای باغ وزمین خودشان راهم انجام می داد۰پدرش فقط کارگر راه آهن است وقتی هم ازکاربرمیگردد زیردرخت توت چای می نوشد وچپق میکشد۰ هر چند وقتی هم بدلیل شکایت نا مادریش از پدرش توهین میشنید وکتک میخورد۰ تاچند ماه پیش وقتی پدرش حمله کرده کتکش بزندعلی مقاومت میکند۰ضمنان به خواهرش گفته دلبسته یکی از دختران ده شده ۰ازاومیخواهد تا باپدرش صحبت کرده برای دختر مربوطه خواستگاری کنند۰ آما پدرعلی جواب خواهرش را با توهین وتحقیر داده۰ یکسال بعد وقتی تعطیلات زمستانی بده رفتم شبی پدرونامادری علی همراه همسایه دیگری بنام حاجی رهبر وخانمش شب نشینی وشایدهم برای خبر دارشدن ازعلی به خانه ما آمدند۰ آنشب صحبتها درباره علی بود ۰پدرش میگفت مردم بمن تف ولعنت میکنند۰من از دختری که علی او را دوست دارد خواستگاری کرد م وحاظرم تمام وکمال خرج عروسی را بدهم۰ هنوز باور نمیکردند که من علی را نمی بینم وازاوخبری ندارم۰مرتب ازمن می خواست این پیام را به او بدهم۰چند ماه ازاین دیدار گذشت یک روز عصر پنجشنبه وقتی رفتم ایستگاه راه آهن تهران تا پدرومادرم را به خانه برادرم ببرم علی را درآ نجا دیدم۰بعد ازکمی خوش وبش اوآدرس محل کارش دربلوارالیزابت کنار پارک فرح بود داد ۰ازمن خواهش کرد این آدرس رابه هیچکس ندهم۰اوگفت من درآنجا کارمیکنم ومیخوا بم۰یک کارگاه قنادی است اگرکسی مرتب برای دیداربیاید ازکاراخراج می شوم وجای خوابم راازدست می دهم۰
چند ماهی ازاین آدرس گرفتن گذشته۰پدرم آ ن سال سیب زمین کاشته ومحصول زیای بدست آورده بود۰ازآ نجایی که همه کشاورزان محصول سیب زمینی زیادی داشتند۰ قیمت آ ن بسیارارزان شده واصلان مشتری نداشت۰پدرفکر کرداگربه تهران بیاورد۰می تواند درمیدان میوه وتره بارویا به مغازه داری بفروشد ۰روزهای زیادی برای پیدا کردن مشتری مقداری سیب زمینی به عنوان نمونه برمیداشت میرفت وعصرخسته وعصبی بدون نتیجه خانه برمی گشت ۰روزی وقتی ازمدرسه برگشتم گفت برای سیب زمینی مشتری پیدا کردم فردا زود بیا خانه کمک کن تا ببرند۰فرداعصر بدون هرگونه بازیگوشی خانه آ مدم، مشتری راکمک کردیم تا گونیهای سیب زمینی را باروانت کرد۰وقتی میخواست پولش را بپردازد گفت متاسفانه پول نقد ندارم۰میتوانم چک یک ماه بدهم۰ پدرکه روزهای زیای دنبال مشتری توی شهرگشته وباید به زریندشت برمی گشت ناچارچک را قبول کرد۰آنرا همانجا جلوی مرد خریدار به من داد وگفت پسرم سرموعد میا ید مبلغ را به او پرداخت کنید۰ قرارومدار گذاشته شد به هم دست دادیم وفردا صبح پدرم رفت زریندشت۰من ماندم وچک یکصد وپنجاه تومانی۰ روزها ازپی هم کذست وزمان دریافت پول چک ازراه رسید۰ به آدرس مشتری سیب زمینی رفتم وچک را نقدکردم ۰درآن سالها یکصد وپنجاه تومان پول کمی نبود ۰ نمیدانم چرا به سرم زد بروم علی را پیدا کنم۰آ درس علی را به فروشنده بلیط اتوبوس که در یک باجه آ هنی سرچهار راه قرارداشت نشان دا دم۰مرا راهنمایی کردوگفت ۰ چه ا توبوسی را سوارشوم تا به بلوارالیزابت برسم۰اتوبوس خیابان پهلوی را به سمت شمال شهر تهران بلامیرفت ۰
دردنیای خودم بودم۰سرم رابه پنجره اتوبوس تکیه داده بودم ۰ صدای ساز ودهل میآ مد۰دویدم که ببینم صدای سازودهل برای چیست؟ وقتیکه به محل رسیدم علی را دیدم درلبا س دامادی که ازحمام بیرون آورده بودند۰ خواهرش همراه دخترهای دیگر جلوی او می رقصیدند۰ حمامی ظرف اسفند را که دودآن به هوا تنوره می کشید دورسرعلی می چرخاند وآ خرین انعا مها را ازفامیل داماد میگرفت ومرتب صلوات میفرستاد۰کوچه پشت حمام که به وسط ده میرفت سربالا بود وتنگ مردها وجوانها جلومی رفتند ،خانمها ، دختران وبچه ها ازپشت سرباسازودهل همراهی میکردند ۰ دیدم داماد مرا صدا کرد وگفت توچرا دیرکردی وقتی من داماد هم هستم باید به دیدن تو بیایم۰گفتم حالاچه کارکنم برا یت ۰ گفت ازپدرم خواستم زیر همان درخت توت ازمهمانها پذیرای کند۰توهم سازودهلی را راهنمایی کن به خانه وباغ ما۰جلو رفتم اولین کوچه سمت را ست به باغ پدرعلی ختم میشد۰ راه زیادی نبود زود رسیدیم۰ چراق زنبوری همه جا آویزان بود کناردرخت توت که تنه کلفتی داشت یک کرسی فرش شده با قالی گذاشته بودند۰ داماد را روی آن نشاندند سازودهلی شور وحالی به مجلس داده ۰پسرها ودخترها برای رقصیدن ونمایش دادن خودشان ازهم ثبقت میگرفتند۰فیروزی که سلمانی ده بود با آن کیف دلاکیش آ مد۰مراسم سلمانی کردن سرداماد با بهانه های مختلف ماشین سلمانی کند است ویا قیچی کار نمی کند وموهای داماد زیاد است با شوخی وجوک خنده مهمانها همراه میشد۰وفامیل داماد باید برای رفع این اشکالات مبلغی پرداخت کنند۰شنیدم یکی مرا تکان می دهد ومی گویدآخرخط بلند شو۰وقتی ازخواب پریدم شاگرد راننده بود واتوبوس ایستاده پشت اتوبوسهای دیگر۰ کمی چشمم رامالیدم وناخدا گاه دستم رفت به سمت جیبی که پول قرار داشت۰با لمس کردن پولها و خاطر جمع شدن ازوجودش راه افتادم۰عجب جای با صفایی بود هرگزخیابان به این وسعت که هرطرف دو باند برای رفت آ مد ماشین۰آ ب صاف وجاری وسط آ ن، مسیرقدم زدن درکنارآ ب، درختهای جوانی که دوطرف کاشته شده، ا نواع گلهای قشنگ سرتا سربلوار،،ساختمانهای سربه فلک کشیده که شکل ساخت آنها با بقیه شهر فرق داشت دردوسوی خیابان، هوا چقدر لطیف ونفس کشیدن راحت بود۰ با کمی بالا پایین رفتن بلواروچند بارپرسیدن ازمغازه دارها محل کارعلی راپیدا کردم۰ازپله های پایین رفتم۰درب کارگاه بازبودازکارکری که آن نزدیکی سیگار میکشید سراغ علی راگرفتم ۰اوسرش راازدرب کارگاه داخل علی را صدا کرد۰چند لحظه ای نکشید که علی با لباس سفید کارآمد ۰بعد ازسلام واحوالپرسی ازمن خواست همرا ش به اطاقی که محل استراحت وغذا خوری کارگران بود بروم۰علی گفت من باید ازخلیفه اجازه بگیرم تا بتوانم چند دقیقه ای با شما باشم وصحبت کنم۰اوچند لحظه بعد برگشت۰پیشدامن وکلاهش را برداشت۰ روبروی من نشست۰احساس کردم ازدیدن من خیلی خوشحال است۰پیام پدرش را دادم۰خوابی که دراتوبوس دیده بود۰برایش تعریف کردم۰ تغیر صورت وجمع شدن اشک درچشمان علی مرا هم زوق زده کرده بود۰ او به من قول داد بزودی برمیگرددومی گفت امیدوارم پدرم به قولش عمل کند۰بعدازخوردن چای وشیرینی برای علی آرزوهای خوب کرده دست یکدیگرا فشرده بیرون آ مدم۰وقتی از زیرزمین بالاآمدم ،چشمم به سرسبزی ،آب و گلهای بلوارافتاد۰موفقیت در پیدا کردن علی، امید واری او یک جوراحساس سرخوشی داشتم ۰ به سمت ایستگاه اتوبوس راه افتادم ۰مردم زیادی دررفت وآمد بودند۰ناگهان چشمم به گروهی ازآ دمها افتاد که درهم میلولیدند ۰کنجکاوی مرا بطرف آنها کشاند۰ من که قدم نمی رسید ببینم در میان انها چه میگذرد بافشارد خودم را داخل کردم۰بعدازتماشا که آنها چکار میکنند ۰هیجان زده فکرمیکردم اینکه کاری ندارد۰دو ،سه نفر از آنها روی زمین چمباتمه نشسته ۰یکی ازآنها تسمه چرمی مثل یک کمر بند نازک دردست داشت وانرا به شکل حلقه های مختلف درست میکرد ودیگران شرط می بستند تا حلقه اصلی را باچوبی که وسیله شیادی آنها بود پیداکنند۰این شیادان که باهم دوست بودند گاهی حلقه راپیدا میکردند وگاهی هم نمیتوانستند واسکناس ده تومانی بود که بین آنها دست بدست میشد ۰هنگامیکه حلقه اصلی را پیدا میکردند ده تومان برنده وگاه پیدا نکردن حلقه ده تومان بازنده میشدند۰من که ازشیادی درشهرهای شلوغ بی خبربودم زوق زده گفتم اینکه کاری ندارد۰ ناگهان یکی از سه نفر که نشسته بود نگاهی به من کرد و ازجایش بلند شد۰دستش را روی سینه ام گذاشت مرا به عقب هول دادو گفت ۰برو، برو خلوت کن توکه پول نداری تا شرط بندی کن برای چه ا ستاده ای بروبگذارباد بیاد۰
من که تودنیای زوق وهیجان با این حرکت خیلی خجالت زده وتحقیر شده بودم۰فوری دست بردم به جیبم دسته پول را بیرون آورده گفتم چرا پول ندارم۰من هم میخواهم شرط بندی کنم ۰با دیدن پول ولوله ای ایجاد شد۰من شدم نفراول پیدا کردن حلقه وچوب رابدستم دادند۰ چندین با رحلقه را پیدا کردم وشرط را بردم ولی بعدا زچند دقیقه وقتی دست بردم که پول بیرون بیاورم فقط ده تومان با قی نمانده بود۰شیادان که متوجه شدند آ خرین ریال پولم را باخته ام ۰ یکی ازآنها که کمی دورتراز معرکه ایستاده بود سوتی زد وگفت پلیس ،پلیس ولحظه ای همه آنها پراکنده شدند ۰ من ماندم ومن ، با شادیها ازدست رفته، حاج وواج، غم وتنهای در تمام وجودم سنگینی میکرد۰ راه خانه در پیشگرفتم واین ماجرا ی سرافکندگی را ازپدر تا سالها پنهان کردم۰