دبیرستان رهنما

نمیدانم ازکجا شروع کنم ویا شاید میترسم کمکاری واشتباهات خودم رابنوسم۰بنویسم چه شد ،چه پیش آ مد بنا بر قولی که به برادرم روز ثبت نام داده بودم۰ نتوانستم از دبیرستان رهنما وارد دانشگاه شوم وآنقدرضعیف درسخواندم که در پایان دبیرستان وگرفتن دیپلم طبیعی به خمدمت سربازی بعنوان سپاه ترویج وآبادانی با وجود داشتن رتبه بالاوحق انتخاب در منا طق شمالی کشورخودم را به کردستان انهم منطقه مریوان تبعید کردم۰درکلاس نهم بین سه نفربرای بهتر درس خواندن رقابت بود دونفرشان خرداد قبول شدند بدبیرستان نظام راه پیدا کردند۰ ومن که انشاء تجدید شدم ۰با وجودکارسخت تابستان روحیه خوبی برای شروع وادمه تحصیل داشتم۰ روزاول مهردردبیرستان رهنما مثل بچه کلاس اول بودم که مادرش اورا تا درب دبستان همراهی میکند۰ من هیجده سالم بود ولی هرگز این تعداد دانش آ موز از کلاس اول دبیرستان تا کلاس ششم در یک محل ندیده بودم وازبین انها یکنفر نبود که با من آشنا باشدوسلام علیک کند۰زنگ کلاس خورد ناظم وارد کلاس شد دفتر حضوروغیاب که اسامی شاگردان براساس حروف الفبا بود خواند ویک نفررا بعنوان مبصر انتخاب کرد۰ هنوزبیرون نرفته بود معلم ادبیات که با لهجه زیبای آ زری فارسی صحبت میکرد بنام آ قای سلیانی وارد شد اوهمراه کلاس تا سال دوازدهم معلم ادبیات فارسی وتاریخ ادبیات بود۰فراموش شدنی نیست وقتی یکی ازدانش آموزان در موقع خواندن متنی کلمه ملوث را ملوس خوانداوباهمان لهجه گفت ملوس خودتی ملوث۰ساعتهای دیگر معلمهای مختلف به کلاس آمدند وخود رامعرفی کردند ۰بعضی از آنها در رشته خود معروف بودند مثل دبیرریاضی که برای رشته ریاضی حل المسا یل نوشته ، یاعبدالله میرفخرایی که استاد تاریخ وجغرافی که دردانشگاه هم درس میداد۰ 
روزهای بعد کنار گوشه دبیرستان را گشتم ۰سعی دراین داشتم همه چیزوهمه جا را ازبالاترین طبقه تا توالت وسالون ا متحانات رابه خاطر بسپارم۰کلاسها ی بزرگ با پنجره بزرگ سقف بلند ، روشنایی کافی ونشستن سه نفردرهرمیزحالت خوبی بمن میداد۰سال دهم راخیلی خوب شروع کردم ۰وقتی معلم درس میداد با تمام وجود سعی میکردم حرفهایش راهضم کنم۰ چشمهایم را به دهانش میدوختم وفکرمیکردم ازطریق چشمم راهی برای ورد درسها به مغزم باز میکنم۰ کلاس که سه ردیف میز داشت۰ میزاول سمت راست نفروسط مینشستم۰ کنارم محمد کریمی بود برادرش دررشته شیمی دانشگاه تهرا ن ازهمین دبیرستان قبول شده بود۰من درس اول شیمی که جدول مندلیف بود خیلی خوب حاظرکرده سر کلاس جلوی تخته سیاه برای معام ودانش آموزان جواب دادم۰ وقتیکه سرجام نشستم آ قای مهین بخت دبیر مربطه گفت اسمت چی بود وکجایی هستی ۰خودم رامعرفی کرده وگفتم از منطقه فیروز کوه او فوری گفت پس مثل خودم گیلک هستی۰ا دامه داد که بچه های گیلک خیلی با استعدادهستند وگفت برادرکریمی امسال در رشته شیمی قبول شده اوشاگرد خودم بود۰روزهای اول بدلیل خجالتی بودن من وپرهیزازصحبت کردن بچه ها باآ دمیکه موهایش ازته تراشیده ۰ پوست صورتش آ فتاب سوخته ، لهجه دارد ومثل آنها شهری صحبت نمیکند گذشت۰دیری نپاییید مسیررفت وآمدازچهارراه آناری تا خیابان منیریه با اتوبوس و پیاده آشنا شدم۰پول توجیبی هرهفته میرسید۰من هم با صرفه جویی خودم رااداره میکردم۰با خیلی از بچه ها ی کلاس مراوده پیدا کردم۰ وبا بعضی ازآنها نصف مسیرخانه را پیاده طی می کردم۰خیلی تلاش کردم۰ تا خودم را با زندگی شهری همآهنگ سازم۰ جوانی که در روستا درس خوانده با تمام محدودیتها ومحرومیتها از یکطرف وآ ب وهوای که با صدای آ ب ، پرنده ها ، درخت ، گل وگیاه فراوان زندگی کرده۰نا گهان سنگ قلاب شود درپایتخت ، دبیرستان بزرگ، دبیران با تجربه، ماشینهای پر زرق وبرق ، دختران دامن پوشیده وزیبا، مردانی که دست زن یا نامزدشان را گرفته عبور میکنند، همه تاثیر گزار بود۰سال دهم بانمرات متوسط بدون تجدیدی قبول شدم۰
 باشروع کلاس یازدهم اولان همه شاگردان کلاس رامیشناختم واصلان خودم را نسبت به آ نها نا جوراحساس نمی کردم۰ اکثرمعلمها را میشناختم۰ بعدازچند ماه خودم متوجه بودم دارم از کلاس عقب میافتم ۰ آ نقدرزرق وبرق شهرمثل فیلم ،موسیقی، لباسهای روز، دخترهای دامن کوتاه ، تعریف جوانها سر کلاس که دم دبیرستان دخترانه برای دختر بازی میرفتند وچه متلکهایی میگفتند۰فرا وان بود که پاک خودم را فراموش کردم۰ آ ری فراموش کردم که خواستگاهم کجاست وبرای چه من اینجا هستم۰به درس ، کلاس ومعلم توجه نداشتم ۰مخصوصان معلم دینی که خاطره بدی از درس دینی در گذشته برایم باقی مانده بود۰ا گرتلاش میکرد بچه ها ساکت شوند تا اودرمورد درس چیزی بگوید سرو صداهایی ازخودم درمیاوردم که گاهی شلوغی کلاس به عوج میرسید۰ مثلان یکباردانش آموزی را که خلیلی سروصدا میکرد مورد توهین قرارداد وگفت باید ترا به یافت آباد ببرند سیب زمینی بخوری وشیر بدهی۰هرچند روی صحبت با من نبود ۰فوری گفتم آ قا هیکل وگردن شما برای این کار بیشترشایسته است۰اوهیکل بزرگ وگردن کلفتی داشت۰ گفته من مناسبتی داشت که بچه ها یک صدا خندیدند۰ضمنان زیرپوست خانواده وجامعه چیزی میگذ شت که شناخت آن وپیدا کرد ن راهکار درست برای من که دانش لازمه را نداشتم خیلی سخت بود۰ درنتیجه میان امواج وطوفانی بدون دیدن ساحل نجاتی رها بودم۰یادم میاد ساعت درس جغرا فی آقای عبدالله میرفخرایی درمورد پیشرفت صنعت بعدازرنسانس در
ا روپا صحبت میکرد۰مثلی زد۰گفت اگرسری به کشتارگاه بزنید متوجه میشوید بخاطرصنعتی نبودن۰ کشتارحیوانات چقدرسخت وخطرناک است۰ضمنان بهداشت نه برای کارگران
ونه برای گوشت تولید شده رعایت میشود۰آما در کشورهای صنعتی اروپا ایچنین نیست۰دستگاهها پیشرفته درکشتارگاه نصب شده است که به راحتی خوک زنده رادرداخل زنجیره وسیستم کشتارقرارمیدهندازطرف دیگر کالواس وسوسیس برداشت میکنند۰یکی ازدانش آموزان که همیشه سردرسهای مختلف چیزی در چنته داشت تا بگوید گفت آ قا این سیستمی پیشرفته ایکه شما تعریف کردید امکان دارد که سوسیس رادر زنجیره تولید قراربدهندخوک بیرون بیاید۰آ قای میرفخرایی لبخندی زد وگفت پدر ،پدرسوخته توهمین کار را کرد که توبیرون آ مدی۰آخرسال من هم با کلی تجدیدی کلاس یازدهم را پشت سر گذاشتم۰
۱۳۴۸،سال آخردبیرستان، سال سرنوشت ، سال جنون، سال شروع طوفان در خانواده ،سال طوفان درجامعه، سال پیدا نکردن خودم تا نیمه سال۰ آری مسایل پیرامون آنچنان مرا درخود فرو برده بود۰ که فرارازآن کمک وراهنمایی می طلبید که خود بیرون ازاین طوفانها باشد۰سال ۴۸ هیپیگری با موهای بلند ،شلوارهای پاچه کشاد ، ا فتتا ح فروشگاه بزرگ ایران سر چهار راه شاه ،جمع شدن جوانان هرروزجلوی فروشگاه وپیش بردن روابط اجتماعی روزوزمان خودشان بودند۰ شورجوا نی ، نا آگاهی وجؤ جامعه مرا نیزبا خود میبرد۰گاهی رادیو گوش میدادم ۰کتابهایی رامی خواندم۰اینطرف آنطرف صحبتهایی رامی شنیدم۰و گاهی هم همراه گروهی از بچه های کلاس پنجشنبه بعداز مدرسه برای سرگرمی به فروشگاه بزرگ رفته ضمن تماشای زرق وبرق متلک گویی به دختران فروشنده چیزهای کوچکی کش میرفتیم ۰روز شنبه قبل از ورد معلم به کلاس زمان هنر نمایی بود۰ یعنی هر کسی چیزی راکه کش رفته بود روی میزی میگذاشت با خنده ،شوخی وجوک گفتن دقایقی را می گزراندیم۰ تا نیمه سال به این ترتیب زمان کذشت درهمسایگی ما دو
خانواده زندگی میکردند ۰همسایه غربی خیلی غربی بود دوتا پسرجوان داشت که با گروه موسیقی جازهمکاری میکردند۰ همیشه پسر دخترهایی به خانه آ نها رفت آمد دا شتند۰ تا پاسی از شب صدای سنج وطبلشان می آ مد و برای پریدن ازسد دیپلم مرتب دورکشی میکردند۰همسا یه شرقی هم دو دختر ودوپسر داشت پسر بزرگ که محمد نام داشت منظم وورزشکار بود گاهی که برای رفتن به مدرسه همراه میشدیم مرتب ازدرس خواندن ودانشگاه رفتن صحبت میکرد۰ او بخاطر شلوغی محیط خانه گله میکرد و فضای آن رامناسب برای درس خواندن با آ ن حجم نمی دا نست۰من هم شرا یطم بهتر از او نبود۰روزی با هم قرار گذاشتیم برای درس خواندن دیگردرخانه نما نیم ۰ بعدازمدرسه لقمه نانی می خوردیم ۰با هم میرفتیم خیابانهای جنوبی پادگان باغشاه که خیلی خلوت بود وکمترماشین می آمد زیراندازی یا روزنامه ای زیرمان پهن کرده تا پاسی ازشب کتابها را دوره میکردیم۰کارمنظم وخوبی بود ولی زمان کوتاهی داشتیم۰هنوز بعضی از کتا بها یکبار کامل دوره نشده بود۰ که زمان آمتحان نهایی رسید۰حوضه امتحانی من دبیرستان نظام بود۰یک روز به امتحان مانده خبردارشدیم که سوا لات امتحانات لو رفته وتا غروب برای امتحان فردا بیش از ده گونه کپی دست ما رسید۰ ا لبته خواندن این سوالها خود کمکی بود۰ازطرفی کاملاگیج شده بودیم و نمی دانسدیم چه پیش خواهد آمد۰فردا صبح بین بچه ها شایع بود که ازسوالات قبلی صرف نظر کرده وهرروز صبح هییتی از طراحان سوالات امتحان آ ن روزرا طرح خواهند کرد۰امتحانها تمام شد ، نتیجه داده شدومن با ا نبانی ازتجدید روانه زریندشت شدم۰کتابها ی تجدید شده را باخودم برده بودم۰ کنا ر رودخانه جای مناسبی پیداکرده زیراندازی باخودم می بردم ۰ازصبح زود که چشم میتوانست خط را ببیندتا غروب که دیگرخط دیده نمیشد کتابها را دوره کردم ۰شهریور قبول شدم۰ کنکور وردی دانشگاه گذشته بود تا خدمت سربازی شش ماه بیشترنبود ومن آنرا انتخاب کرده بودم ومنتظر شدم۰