تخم مرغ چوبی

درنوجوانی خیلی خوب یادم می آ ید۰فرا رسیدن عید نوروزازچها رهفته مانده به سال تحویل با تخم مرغ بازی طبق رسم وسنت شروع می شد۰جوانها ونوجوانها هرروزعصر بعدازکار روزانه یاخوابیدن زیرکرسی درمیدان ده جمع می شدندو هر کدام یک یا چند عدد تخم مرغ با خود می اوردند وبازی میکردند۰البته بازی قوانین خاص خودش را داشت۰من که دلم میخواست همیشه تخم مرغی محکم داشته باشم ۰یک قطعه چوب مناسب پیدا کرده آنرا با ابزارهای مختلف ازجمله سنباته آنقدر روی آن کار کردم که کاملان شبیه تخم مرغ شد۰درمدرسه همکلاسیم گفت خانه ما بهمریخته ا ست چونکه ازطرف راه آهن نقاشی می کنند۰ازاوپرسیدم چه رنگی نقاشی می کنند؟جواب داد سفید۰ فردا قطعه چوب را به او دادم وخواستم آنرا درقوطی رنگ انداخته وبگذارد تا خشک شده وبیاورد۰دو روز بعد انرا آورد ۰وقتی کنار یک تخم مرغ واقعی قرار می دادیم اصلان قابل شناخت نبود۰ازکار دستی که درست کرده خیلی راضی بودم۰ازمدرسه بسمت دهگردان می رفتم۰تخم مرغ کاردستم را از جیبم درآورده ، آنراوارسی می کردم که هادی پسرآ قا رضا ازپشت سرم با دوچرخه رسید۰ گفت این تخم مرغ را ازکجا خریدی؟ بی تجربیگی کرده گفتم آنرا درست کردم وچوبی است۰ناگهان ازدستم قاپید وباکمک دوچرخه اش ازدسترم دورشد۰کمی دنبالش دویدم ولی به جایی نرسیدم۰من عصبانی از کارش مستقیم به درب خانه اش رفتم۰او مرا به سکوت دعوت کرد گفت اگر داد و بیداد راه بیندازی جوانها می فهمندوبا تو اصلان بازی نمی کنند ۰اوبیشنهاد کردبا تخم مرغ چوبی من بازی می کند ونصف تخم مرغهای برنده شده را به من میدهد۰تا آ خرین روزها این قرارداد اجرا می شد۰ یواش یواش جوانها به تخم مرغ هادی شک کردندوکسی با او بازی نمی کرد۰روزی یکی ازآنها با خوشحالی زیاد آ مد سراغ هادی که میدان داری می کردورجزمی خواند گفت تو هیچوقت تخم مرغت را ندادی امتحان کنیم آیا اصلان تخم مرغ هست یا نه؟هادی با غرورتخم مرغ چوبی را در کف دستش گذاشت گفت امتحان ندارد۰در همین موقع جوان مشتاق بازی تخم مرغ هادی را ربود ومحکم به دیوار روبرو زد۰ تخم مرغ سالم پای دیوار افتاد،هادی فرار کرد وتعدادی ازجوانها اورا دنبال کردند۰ازآ ن به بعداول تخم مرغهای یکدیگر رابا تک تک زدن به دندانهایشان امتحان وبعدبازی می کنند۰
تخم مرغ بازی شب چهارشنبه سوری به اوج می رسید۰شب چهارشنبه سوری تقریبان ازصبح سه شنبه شروع می شد۰پدرها بی خیال بودند فقط زمان آجیل خوردن وازروی آتش پریدن خودشان را می رساندند۰ مادران با بو دادن مغزهسته زردآ لو، گردو، تخمه هندوانه، کدو، مخلوط کردن قیصی ، برگه زردآلو ،انجیرخشک ، سنجد به فکرآجیل چهارشنبه سوری بودند۰بچه هایی که می توانستند همراه برادران بزرگترشان تا دامنه کوه بالابکشند جمع آ وری بوته آتش چهارشنبه سوری را به عهده داشتند۰این کاربا شوق ، ذوق، گریه بچه ها، همراه با صدای گاو، گوسفند ، خروس و صدای اذان ازمسجد قاطی می شد که هیجان خاصی داشت۰عزت، ماشا الله ومن بوته های جمع کرده را طبق سنت به سه یا پنج کپه جلوی درب باغ قرارمی دادیم۰ آ تش چهارشنبه سوری را روشن واز روی آتش همراه پدرومادرمی پریدیم سرخی تو از من ،زردی من ازتوگفته مشتی آجیل برمی دا شتیم بدو خودمان را به مردم ده که در جلو مغازه عین الله آ تش بلند درهفت کپه روش کرده می رساندیم۰آ نجاجشن چهارشنبه سوری همراه پسران جوان ،دختران، زنان ،مردان،بچه ها شوروحال دیگری داشت ۰فیروزی سلمانی ده با آوردن رادیوی ترا نزیستوری که تنها رادیوی ده بود۰قراردادن آن روی دیواروپخش شدن ترانه ها ، جوکها ، شعرها ،از روی آتش پریدن آجیل خوردن وتخم مرغ بازی تا دیروقت ا دمه داشت۰غذای چهارشنبه سوری سبزی پلو با سبزی صحرایی همرا گوشت، مرغ یاماهی اگر داشتند بود۰

در تمام ده مادرم بلد بود سمنودرست کند۰خا نمهای ده ازیک ماه مانده به عید وقتی مادرم را میدیدند ۰ می گفتند خاله نرگس ترا به خدا فراموش نکنی برای من سمنو نگهدار۰ مادرم در جواب می گفت خاله جان همه همین را می خوان۰هرکسی زودترهموزن سمنوی که می خواهدآرد بیاورد سمنومی برد۰من نمی توانم بطورخصوصی برای کسی نگهدارم۰  سمنوپختن زحمت ومراسم خاص خودش را داشت ۰ازچند هفته قبل مادرم گندم سبزه سمنو را به اندازه لازم سبز میکرد۰هر روز به آن سرکشی کرده ، گاهی توی اطاق می گذاشت وگاهی درآفتاب قرارمی داد تا رشدلازمه راکرده وروزسمنو پذون برسد۰ تقریبان همه ده می دانستند آن روز خاله نرگس سمنومی پذ د ۰ صبح زود دیگ بزرگ روی اجاق مخصوص ولی مو قت که پدرازروز قبل ساخته بود قرارمی گرفت۰سبزه سمنو را قطعه ، قطعه کرده با هونگ خوب می کوبیدند ۰سبزه های کوبیده شده را فشارداده ،آب سبزه را با آرد مخلوط کرده، در دیگ رخته آتش زیرآ نراروشن میکردند۰پدرومادر دوش به دوش هم تا پاسی ازشب کار می کردند تا سمنو خوش رنگ ، شیرین ازآب درآید۰آخرشب وقتی که مطمعن می شدند همه چیزبه خوبی پیش رفته ۰آ تش زیر دیگ را کم کرده درب آنرا دم کنی می گذاشتند ودورآن خمیرمی زدند۰جلوی اجاق یک فرش کوچک پهن کرده جا نمازی روی آ ن قرارمی دادند ۰ می گفتند فاطمه زهرا می آید، نماز می خواند وسمنو را چشیده آ نرا مهر می کند۰ فردا صبح هنوزهوا روشن نشده درب خانه صدا میکرد ۰صف خانمها که ظرفی آرد آورده بودند تا سمنو ببرند تشکیل می شد۰تقسیم سمنوتا نزدیکی ظهروتعریف ازخوش رنگی، خوشمزه بودن وشیرینی آن مدتها ادامه داشت۰  
عصر پنجشنبه یاشب جمعه آ خرسال مراسم خاص خودش را داشت۰مردم فکر میکردند مردگانشان چشم براه آمرزش است وباید چیزی خیرات کنند۰خانمها از بعد از ظهر دست به کارمی شدند حلوا درست می کردند۰هنوزهوا تاریک نشده دسته های زنان، دختران ،جوانان ومردان با در دسن داشتن سینی خرما، حلوا ، دسته گل، بشقابی سبزه بسمت قبرستان میرفتند۰با هم برای اهل قبور فاتحه ختم می کردن۰ سبزه وگلی که باخود آورده روی قبرعزیزاز دست رفته قرار می دادند۰خرما وحلوا را به هم تعارف کرده می خوردند وفاتحه می خواندند۰
خرید عید ، خانه تکانی، مخصوصان جمع کردن بساط کرسی وکرخی زمستان، چهارشنبه سوری ، تخم مرغ بازی، سمنوپذون ، همراه آوازبلبل، نسیم بهاری، بازشدن شکوفه آ لبالو ، گیلاس، قیسی هیجانی درمن ایجاد می کرد۰همیشه فکرمی کردم چه جوری میتوانم مردم را اززمان تحویل سال نوبا خبرکنم۰شنیده بودم درتهران باصدای شلیک توپ تحویل سال نو را اعلان می کنند۰یک قطعه چوب آلبالو پیدا کردم ۰آنرا کاملان تراشیده وصاف نموده وشیاری به اندازه یک پوکه گلوله تفنگ برنو درابتدای آ ن درست کردم۰در انتهای پوکه با میخ وچکش سوراخی تعبیه کردم که محل چخماق باشد۰پوکه را با دو بست فلزی ومیخ درشیارتعبیه شده محکم کرده درجایی دورازچشم پدرم مخفی می کردم۰ تا ثا نیه های آخرسال کهنه وتحویل سال نو برسد۰چند دقیقه به تحویل سال کمی باروت داخل پوکه ریخته وتکه پارچه ای روی باروت درآن می فرستادم وبایک میخ بلندی به عنوان سمبه خوب می کوبیدم۰کمی سرچوب کبریت درمحل چخماق می گذاشتم وآ نرا با کبریت یا ذغال ا فروخته ای شلیک کرده وتحویل سال نو را اعلان می کردم۰نمی دانم بین مردم ازچه زمانی رسم شد۰ازیک پسرنوجوان می خواستند تا فوری بعد ازسال تحویل با یک دسته سبزه وکوزه ای آب به خانه آ نها رفته۰معتقد بودند خوش قدم است وبرکت، سلامتی، شادی همراه دارد۰روز اول عید بچه ها همراه پدر ومادر جوان با پوشیدن لباس نو به دیدن پدربزرگ مادر بزرگها رفته تا سال نورا تبریک بگویند۰مردان وزنان جوان در دسته های جداگانه به دیدن بزرگترها ، ریش سفیدها، بیماران و ده رفته وبدون نشستن فقط شرینی براداشته سال نوراتبریک می گفتند۰همان یک روزهمه به خانه هم می رفتند۰ از فردای عید کار کشاورزی بود ومردکاردر زمین وکمک گرفتن پسرهای جوان ، بیل زدن باغ وزمین، آماده کردن آن برای کشت بهاره۰تا روزسیزده بدرازراه برسد۰
روز سیزده بدر روز دختر پسرهای جوان دم بخت ،روز سردادن فریاد دردامنه کوه و سبزه زار، روزابراز خوشی وخوشحالی، روز رقص و پایکوبی، روزگره زدن سبزه ، در ده دهگردان درخت گردوی بزرگی در زمین شخصی بنام حسن کچل وجود داشت۰ شاخه تنومندی از این درخت پنج ،شش متری با زمین فا صله داشت۰ هرسال روز سیزده بدرپسرهای جوان به کمک هم از این شاخه تاب آ ویزان می کردند۰تاب بلندی که توان وفن کافی می خواست تا تاب سواری کنی۰ اگر فن وتوان لازمه را نداشتی باید نشیمنگاهت را روی چوب وسط دو طناب تاب قرار می دادی ویک نفر ترا هول می داد تا کمی سواری کنی۰دختر پسرهای جوان که اکثران فن سوارشدن تاب را می دانستند ۰وقتی سوارتاب می شدند۰سعی داشتند نشان دهند بهترازدیگران تاب را مهارکرده وبه آ ن در زمان کوتاهی سرعت زیادی بدهند۰خنده داربود وقتی یکی ازجوانها که نامزد نداشت سوارتاب می شد ۰ تا ب که جولان می گرفت مرد یا خانم میان سالی ترکه ای برمی دا شت۰ازجوان می پرسید تا بگوید نامزدش کیست؟ جوان سواربرتاب اگر ازگفتن نام دختری خوداری می کرد با ترکه کتک می خورد۰ اینکارآنقدر ادامه پیدا میکرد تا اسم دختر گفته شود ۰وقتی گفته می شد ۰کف زدن ،سوت زدن، هل هله، فریاد مبارکه را در پی داشت۰ازطرفی صدای آی بستنی، آی بستنی رستم شادی وخوشی سیزده بدر را چند برابر می کرد۰رستم زیر تخته سنگ بزرگی در دامنه کوه یخچال طبیعی درست کرده بود۰هرسال زمستان برف ویخ زیادی جمع می کردوروی انرا با گونی می پوشاند۰ بستنی درست کردن را ازروز سیزده بدراغاز می کرد۰ رستم سواربردوچرخه فریاد می زد۰،نوبربهاره بستنی، ای بستنی، آی بستنی ۰