زنبور۰

هیچوقت فراموش نمیکنم ۰هرموقع این خاطره بیادم میادآ ن سوزش و درد  رنجم میده ۰پدرم در ده محمود آباد کشاورزی میکرد ومن که فقط هشت سالم بود باید در کار کشاورزی کمک میکردم ۰اوایل پایز بود فصل جمع آوری محصولات کشاورزی۰همراه پدرم ، مادرم و دیگر اعضای خانوا ده رفتیم سر زمین کشاورزی که خیلی هم از محل زندگی ما دور بود ۰بخش وسعی ار زمین کشاورزی را پدرم خربزه کشت کرده بود۰آن روز تصمیم گرفت همه خربزه ها را که یک طرف آ ن سمت آ فتاب وطرف دیگر روی زمین بود بچرخانیم تا سمتی که بطرف زمین است سبز وبیرنگ نماند۰هر کدام از ما ردیفی را گرفتیم وشروع بکار کردیم۰ هوا گرم بودما هم سرگرم کار که ناگهان من سوختم مغزم از سوزش ودرد سوت میکشید۰نمیدا نستم چکارباید بکنم میدویدم فریادمیکشیدم ۰درهمین موقع مادرم بفریادم رسید مرا در آغوش گرفت وبه سایبان برد یک کاسه ماست آورد ودستم را دران گذاشت۰بله خربزه آخری که من چرخاندم ازشیرینی وتغیرهوا ترک خورده بود وزنبورها در حال نوش جان کردن آن بودند۰