به امید اینکه بزودی ساختن خانه مان درمحمداباد تمام میشود وخانواده ما از امیر اباد به محمدآبادکوچ میکند۰ پدرم مرا که هفت ساله بودم درمدرسه ده محمدآباد کلاس اول ثبت نام کرد۰ازده امیرآباد تا محمد اباد تقریبان سه کیلومتر میباشدومن از اول مهر باید هر روز صبح زود و عصر این فاصله را میامدم وبرمیگشتم۰در بین راه یک جوی پرآبی بود بنام جوی شه سفید که من نمیتوانستم ازآن بپرم مجبور بودم هر صبح وعصرکفشم ودربیاورم شلوارم و بالابزنم وازآن عبور کنم۰ مهمترازان درکناراین جوی پر آب اسیاب خرابه ای بود که مردم از وجود جن در ان تعریف میکردند ومن همیشه زمان عبور از کنار ان از ترس زهره ترک میشودم۰ شنیده بودم اگر بسم الا بگم اجنه با من کاری ندارد ومن تا ازآن روبروی بگزم شاید صد دفعه بسم الا میگفتم۰