چماچم

ما بچه ها که نمیدانستیم دربین اهالی دهگردان چه خبراست۰چه کسانی هییت امنای ده راتشکیل میدهند آیا ده هم درآمدی دارد؟ اگر درآ مدی دارد از کجا وبه چه مصرفی میرسد البته
بعدازاتفاقی که ا فتاد متوجه شدم ده برای خودش ازطریق مختلف درآمد دارد باکمکهای سرانه اهالی، ازاجاره دادن مرا تع وچراهگاه به اییلها که ییلاق قشلاق میکردند و بودجه
ا یکه از طرف فرمانداری بنام عمران آ بادی میرسید۰تصمیم گیری برای خرج این درامدها با کدخدا بودوهییت امنا با کدخدا اختلاف داشت ۰ فهمیدم دومغازه یکی در شمال ده که صاحبش کدخدا ، پدر زنش وبرادراش بوند ومغازه دیگری درقسمت جنوبی ده قرار داشت که صاحبش عین الله نا میده میشد۰با وجودا نیکه همه اهالی ده با هم فامیل بودند تعدادی خانوارازمغازه کدخدا خرید میکردندوپشتیبا ن او بودند، تعداد دیگری که دراداره ده سهیم نبودند ودر تصمیم گیری ها به حساب نمیا مدند ازمغازه عین الله خواروبار مورد نیازشان را خرید و پشتیبانی میکردند۰این اختلافات ودو دسته گی آ نقدر دامنه پیدا میکرد که گاهی بینشان دعوا میشد وبا سنگ و چوب حسابی از همد یگرپذیرایی میکردند۰ من یکبار شاهد این نوع دعوا بوده ام۰
در زمان وقوع ا تفاق کدخدا بدون مشورت با هییت امنا ودیگران تصمیم گرفته بود مرتع باریجه را به شیرازیها ا جاره بدهد ۰ درمورد مقدارپول بدست آ مده واینکه کجا خرج شده
هیچگونه پاسخی به دیگران نمیداد۰ نا گفته نماند وا سطه این اجاره دادن وآ وردن شیرازیها شخصی بنام زروانی که از فامیل زروانیها ومردم ده مزداران بود ۰
تعدادی ازجوانهای ده تصمیم گرفتند ازحقشان دفاع کنندوسهم خودشان را با گرفتن بارجه بدست آ ورند۰همه مخالفان کدخدا ودار ودسته اش با این تصمیم موا فق نبودند اما این تعداد داشتند کارشان را مخفیانه انجام میدادند۰الیاس که داماد خانواده ما بود پیش پدرم آ مد وگفت دلیل وعزت اگر میخواهند میتوانند همراه ما به باریجه بیایند وپدرم بچه سبب اجازه داد نمیدانم۰ا لیاس از اینکه با چه کسانی همراه هستیم ویا به کدام قسمت کوه میرویم هیچ چیزی نگفت ۰او گفت لوازم مورد نیاز نان ، اب ، قند وچای، قوطی خالی روغن نباتی ویک قاشق غذا خوری برای هر کدام۰شبگیر حرکت کردیم یکجایی قرارگذاشته بودن که همه انجا جمع شوند وبعدازآ ن محل حرکت کنیم۰وقتی به محل رسیدم بابا جان برادرالیاس ،هبعلی وپسرش پسرعمه الیاس ، رستم یکی از مردم ده اکبر واصغر زروانی برادرهای زن رستم آ نجا بودند۰ من و برادرم عزت کوله پشتیمان را به کول کشیدیم وبا گروه همراه شدیم۰

با تصمیم بزگترهای گروه ازکوره راهی کوه را بالارفتیم که من هرگز فکر نمی کردم پشت قبرستان ده کنار دره ای که گاهی در فصل بهار سیل با صدای وحشتناک جاری میشد برای بالارفتن اصلان راهی باشد ۰انتخاب این راه برای کمترجلب توجه کردن وسریع دورشدن از محله که درآن وقت شب خواب بود جا لب بنظرم آ مد۰این کوره را ه سربالایی بسیا رتندی داشت نفس گیرودر پایان حدود بیست متری بایدا زبین شکافی به اندازه یک آ دم متوسط به سختی ازآ ن عبورکند گذشتیم۰وقتی ازاین قسمت عبور کردم هوا یک کمی روشن شده وشاید چشمم به تاریکی عادت کرده باطرا ف نگاه کردم متوجه شدم که بالای گردنه ای قرارداریم بین را ه پشت دهگردان وپشت خانه فیض الله وبزودی رسیدیم بالای راه پر پیچ وخمی که به چما چم معروف بود۰کمی جلو رفتیم با دستور بزرگترها برای خوردن صبحانه دردره ای کوله پشتی از پشتمان برداشتیم آ تش روشن کردیم هرکسی کتری سیا ه را‌آ ب کرده وکنارآ تش قراردادوضمن خوردن صبحانه ازبوجود آمدن هرکونه حادثه صحبت شد و دستورا ت لازم داده ازجمله اینکه فامیلی حرکت کنیم واز همدیگر زیاد دورنشویم طوری که همدیگر را ببینیم۰
بنا برقرارگذاشته شده من بایدکناربابا جان ، ا لیاس وبرادرم عزت حرکت میکردم۰هوای صحبگاهی کوهستان با بوی دورمنه، بوی بارجه وگیاهان دیگرسرمستم کرده وازاین بوته باریجه به‌ آن بوته سریع حرکت میکردم وگاهی بوته پرباریجه ای را با عزت به هم نشان میدادیم ضمنان حواسما ن بود که از دیگران جدا نیافتیم۰یک ساعتی باریجه گرفته بودیم ومن توی دنیای خودم داشتم ترانه ای که تازه ازرا دیو یاد گرفته زم زمه میکردم که سروصدای دعوا، فحش، میگیریم ، میبندیم، میکشیم مرا به خود آ ورد۰ با برادرم عزت حاج وواج به صحنه دعواوحشتزده نگاه میکردیم۰ا صلان منتظرهیچگونه درگیری نبودیم وبه ما نگفته بودند ممکن است بین ما وشیرازیها که باریجه این منطقه را اجاره کرده اند
برخوردی بوجود بیا ید۰دو نفررادیدیم که به بابا جان حمله کردند وتا رفت او بخودش بیاید یکی دستهایش راگرفت پیچ داد یکی دیگرهم ببری را که مثل دستخاله میماند با دهنه کوتا ولی دسته بلندتردور گردنش قرارداده ومیگفت اگر تکان بخوری گردنت را قطع میکنم۰الیاس هم آ نطرفتر گیج ودستپاچه شده بود ونمیدانست چکاری باید بکند چون چند نفر دیگر اطراف منتظرایستاده وحرکات اورا زیر نظر داشتند۰چند دقیقه بیشترطول نکشید متوجه شدم بقیه گروه هم درگیرولی مثل ما زود تسلیم نشده اند۰وقتی مارا جمع کردند وپیش بقیه گروه بردند رستم وهبعلی را دیدم که دستهایشان ازپشت بسته شده بود۰ازاکبرخواستم درگیری را برایم تعریف کند اوکه داشت با آستین لباسش اشکهایش را پاک میکرد گفت رستم با آنها درگیرشده ودونفررا زخمی کرده ۰ کتک کاری ،حمله وفرارتمام ومذاکره برقرارشده بود ۰نیم ساعتی طول کشید ومن متوجه شدم شیرازیها با تیم خبر رسانی که دارندازسرپرست خود دستور گرفته اند که ما را به مرکز یعنی منطقه ای بنام کمربن ببرند تا گفتگوی نهایی وتصمیمگیری آنجا صورت گیرد۰ منطقه ایکه درگیروتسلیم شده بودیم هلنگدر نام داشت۰

با ترس ودلهره واینکه چه بلایی ممکن است بسرمان بیاید وکی ازاین درگیری خلاص میشویم ما را جلوانداختند تا به کمربن ببرند۰حالا دیگر تعداد شان خیلی زیا شده وما کاملان محاصره بودیم که راه افتادیم۰آ فتاب کاملان وسط آ سمان وحرارتش طاقت فرسا بود که به آنجا رسیدیم ۰ بما اجازه دادند در دامنه کوه روبروی مقر فرمانده ایشان بنشینیم
هنوز درست کونمان با خاک تماس نگرفته بود از بالاسرمان یک گروه بما حمله کردند وبا چوب وچماق حسابی بزرگترها را زدند۰سرپرستی این گروه با شخصی بنام کوهزاد که برادرفرمانده ا صلی بهزاد بود۰ بهزاد با بلند کردن دستش کتک کاری را تمام کرد ولی مردان ما زخمی ودردمند به خود می پیچیدند۰ما راحفاظت شده دامنه کوه سینه کش آ فتاب سوزان رها کردند وخودشان برای خوردن ناهار زیرسایبانها رفتند۰
کمربن همانطوریکه ازاسمش بر میاید یک تخته سنگ بزرگی که زیرش باندازه یک اطاق مساحت داشت ومقرسرپرستی شیرازیها وزندگی شخصی بهزاد بود۰ مقر سرپرستی ومحلی که ما نشسته ایم روبروی هم بود ومیان دره آ ب خیلی کمی ا زچشمه که بالاتر از زمین میجوشید جاری بود۰تعداد شیرازیها پنچاه نفری میشدومنطقه اصلان تمیز نبود۰
ترس ،وحشت ،آ فتاب داغ تشنگی را چندین برابرمیکردوبدون توجه به تمیزی ازآن آب میخوردیم۰آ فتاب داشت دیگه به سمت مغرب کج مییشد بهزاد به برادرش کوهزاد دستور داد مارا به محل زندگی زروانیها که در منطقه ای بنام گزرخوانی بود ببرد۰جلوانداخته بودندوبه اسیری میبردند بعدآ ن حادثه ازهرچه کلمه اسیر، اسارت ناراحت میشوم و نوشیدن آب کثیف موجب شکم دردواصحال شده بود۰ دست رستم تمام مسیر بسته بود ولی دست الیاس وباباجان را باز کرده بودن تا الیاس باباجانرا کول بگیرد زیرا پای باباجان براثر ضرب وشتم واردشده بسیاردردمیکرد ونمیتوانست بدون کمک حرکت کند۰
هوا کمی تاریک شده بودکه به خانه زروانیها رسیدیم۰برادرا ن زروا نی کمی با کوهزاد تندی کردند که چرا اینقدرضرب وشتم کردید و خواستتند که دست رستم را فوری باز کنند
وازطرفی رستم وبقیه بزرگترها را زیرسوال قرار دادند که چرا چنین تصیممی گرفته اید اگراختلاف محلی دارید باید دربین خودتان حل میکردید واگردراین حادثه کسی گشته میشد چه کسی میتوانست جوابگو باشد؟ساعتی با نصیحت وجروبحث گذشت ونتیجه این شد قیمت باریجه ایکه هرکسی گرفته برآورد کرده پولش را به باو بدهند ۰این کار را کردند مبلغی پول در دستمان ولی جان وروحمان زخمی کوفته پنج کیلومتری راه طی کردیم تا به خانه رسیدیم۰